×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

ضدفراماسون و انجمن شیطانی کابالا

به نام خدای بزرگ و همیشه مهربان

× من نه ضد یهودم نه تند رو مذهبی. نه طرفدار هیچ حزب و گروه سیاسی. اما به شدت از کارها و نقشه های انجمن های شیطانی فراماسونی و کابالا رنج می برم. سعی می کنم تا می تونم در موردشون بنویسم، مطالب گرد آوری کنم و انتشار بدم تا مردم بفهمن چه نقشه های پلیدی براشون کشیده شده مهم نیست کارم چقدر سخت باشه یا چقدر تاثیر گذار، مهم اینه که همیشه آخرش عشق پیروز میشه... img border=0 src=http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/03/images/1/a.gif/img border=0 src=http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/03/images/1/r.gif/img border=0 src=http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/03/images/1/a.gif/
×

آدرس وبلاگ من

antiframason.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/lordara

آغاز و پایان بنی اسرائیل

در قسمت های قبل به طور مفصل در مورد  یهودیت صحبت کردیم امروز می خواستم از نشانه های فراماسونری بنویسم اما به این مقاله برخوردم که توی آرشیوم بود و دلم نیومد نذارم به درک بهتر  یهودیت و اسرائیل و همینطور ماهیت فراماسونری که در آینده بیشتر در موردش صحبت می کنم کمک می کنه.

 

آغاز و پایان بنی اسرائیل

یهودیان خویشتن را بازماندگان طوایفی می‌دانند که در آغاز هزاره دوم پیش از میلاد در جنوب بین‌النهرین سکنی داشتند و سپس به سرزمین کنعان مهاجرت کردند. نسل‏های بعد به مصر کوچیدند. در مصر مقهور ستم فراعنه شدند و زندگی مشقت‌باری یافتند. در حوالی سال 1350 پیش از میلاد، موسی (ع) دین خود را اعلام کرد که برخلاف ادیان بین‌النهرین و مصر و کنعان بر بنیاد پرستش خدای یگانه استوار بود؛ و در مهاجرتی معروف ایشان را به سرزمین کنعان انتقال داد. بطور کامل در کنعان استقرار یافتند، و در سال‏های پایانی هزاره دوم پیش از میلاد نخستین دولت خویش را در این منطقه به پا کردند.

درباره طوایف فوق در دوران اقامت‌شان در بین‌النهرین اطلاع زیادی در دست نیست. می‌دانیم که از شاخه‌های آرامی‌زبان قوم سامی بودند و یک واحد مستقل قومی یا زبانی به ‏شمار نمی‌رفتند؛ در آغاز عبرانی نامیده می‌شدند و سپس بنی‌اسرائیل. تنها از دوران تبعید گروهی از بزرگان‌شان در بابل (598- 539 پیش از میلاد) به یهودی شهرت یافتند زیرا تبعیدیان از قبیله یهودا بودند.

کهن‌ترین کتیبه‌ای که نام بنی‌اسرائیل در آن مندرج است به مرنپتح، فرعون مصر (1224-1214 پیش از میلاد)، تعلق دارد. او در پنجمین سال سلطنتش به سرزمین کنعان تاخت و در کتیبه خود چنین نوشت:

شاهان مغلوب شدند و گفتند سلام...

تحنو ویران شد

سرزمین هتی‌ها آرام گرفت

کنعان به یغما رفت، و شر بر سر آن فرو ریخت...

اسرائیل غمگین شد...

فلسطین بیوه‌زنی برای مصر شد

همه سرزمین‏ها متحد شدند و آرامش بر همه حکمفرما شد

هر که آشوبگر بود در بند مرنپتح شاه درآمد.

کتیبه مرنپتح معروف به �کتیبه اسرائیل�

کهن‌ترین کتیبه، و تنها کتیبه مصری، که نام �‌اسرائیل� در آن مندرج است

به دست آمده در سال 1896، موزه قاهره

طبق روایات عهد عتیق، نوح (که با زیوسودرا  در اساطیر سومری و اوتناپیشتیم  در اساطیر بابلی انطباق دارد) دارای سه پسر بود که پس از توفان نسل انسان‏ها از تبار ایشان پدید شد:

سام، پسر اول، نیای اقوام آرامی، آشوری، عبرانی، قبایل شمالی عرب و عیلامی است.

پسر دوم، یافث، نیای اقوام شمال دریای سیاه و قفقاز، ماد، ایونی‌ و قبرس است.

سومین پسر، به ‏نام حام، مورد نفرین پدر قرار گرفت و مقدر شد که نسل او هماره مقهور تبار برادران دیگر باشد. حام در مصر مأوا گرفت؛ سه پسر او نیای مردم سواحل جنوبی دریای سرخ و یمن، مصر، لیبی و مراکش‌اند؛ و کوچکترین پسر، به نام کنعان، نیای سکنه کهن شرق دریای مدیترانه (فنیقی‏ها).

در جهان اسلام، این تقسیم‌بندی در برخی موارد متفاوت شد. برای نمونه، در سده ششم هجری/ دوازدهم میلادی، ابوالفضل میبدی گروه‌بندی نژادی فوق را چنین می‌دید: یافث �پدر ترک و خزر و صقلاب و تاریس و منسک و کماری و صین� و سایر سکنه شرقی است. �حام پدر سیاهان است؛ سند و هند و زنج و قبط و حبش و نوبه و کنعان.� و از پنج پسر سام بقیه سکنه زمین پدید شدند: ارم پدر عاد و ثمود، عالم پدر خراسان، یفر پدر روم، اسود پدر فارس، و ارفخشد نیای اعراب است.

چنانکه می‌بینیم، در تقسیم‌بندی میبدی، ایرانیان و اعراب خویشاوند و از تبار سام‌ به ‏شمار رفته‌اند.

تقسیم‌بندی عهد عتیق در برخی موارد فاقد پایه‌های نژادشناختی و زبان‌شناختی است. برای نمونه، کنعانی‏ها (فنیقی‏ها)، در کنار مصری‌ها، از اقوام حامی به‏ شمار رفته‌اند حال آنکه از نظر زبان‌ و فرهنگ به عبرانی‏ها نزدیک‌ترند تا به مصری‌ها. عیلامی‌ها، شاید به دلیل همجواری با آشوری‏ها، سامی شناخته شده‌اند؛ که امروزه آنان را چنین نمی‌شناسند.

در تاریخنگاری یهود پیوندهای آرامی بنی‌اسرائیل مورد توجه قرار نمی‌گیرد و در تقسیم‌بندی قومی عهد عتیق نیز، چنانکه دیدیم، آرامی‌ها و عبرانی‏ها دو شاخه‌ متمایز عنوان شده‌اند؛ عبرانی‏ها از تبار ارفخشد سومین پسر سام‌اند و آرامی‌ها از تبار آرام کوچکترین پسر سام. معهذا، در بررسی دقیق‌تر خاستگاه آرامی قبایل بنی‌اسرائیل و تأثیر عمیق فرهنگ و سنن آرامی بر آنان، حتی تا سده‌های متمادی پس از مهاجرت‌شان به سرزمین کنعان، آشکار است.

موطن اولیه آرامی‌ها نواحی شمال شرقی شبه جزیره عربستان است؛ سرزمینی که در هزاره سوم پیش از میلاد دولت‌های سومر  و اکد در آن پدید شد و شهر تاریخی اور ، زادگاه ابراهیم، در آن قرار داشت.

بقایای معبد بزرگ شهر اور (تل المقیر، عراق)، زادگاه و موطن حضرت ابراهیم (ع)

اور شهری است در منتهی‌الیه جنوبی رود فرات و شمال شرقی شبه جزیره عربستان؛ که در نیمه هزاره سوم پیش از میلاد در کناره فرات و حاشیه خلیج فارس واقع بود و جنوبی‌ترین شهر سومر به‏ شمار می‌رفت. خرابه‌های اور موجود است؛ در 350 کیلومتری جنوب شرقی بغداد قرار دارد و امروزه، به علت دگرگونی‌های جغرافیایی، فاصله آن با ساحل خلیج فارس 255 کیلومتر است. این خرابه‌ها از سال 1853 م. بارها و بارها مورد کاوش‌های جدی باستان‌شناسان قرار گرفته است. این کاوش‌ها نشان می‌دهد که شهر فوق از نیمه اول هزاره سوم پیش از میلاد در اوج رونق و شکوه خود قرار داشت و کانون گسترش اقتدار پادشاهان سومر بود. در حوالی سال 2360 پیش از میلاد، در زمان سارگون اول (شروم کین)، در قلمرو دولت اکد قرار گرفت که نخستین دولت سامی به ‏شمار می‌رود. از اواخر هزاره سوم، این شهر به مرکز پادشاهان اور (2060-1950 پیش از میلاد) بدل شد که دامنه حکمرانی‌شان سراسر جنوب بین‌النهرین و بخش‌هایی از سرزمین عیلام (خوزستان) را فرا می‌گرفت. باستان‌شناسان تخمین می‌زنند که در اوایل هزاره دوم پیش از میلاد در شهر اور بیش از پانصد هزار نفر سکونت داشتند. در این زمان، اور کانون اصلی پرستش خدای ماه  در منطقه بود. خرابه‌های معبد عظیم اور، که قدمت آن به حدود سال 2500 پیش از میلاد می‌رسد، بیانگر اهمیت و مرکزیت دینی این شهر در دوران فوق است. در اوایل هزاره دوم، دولت اور در زیر فشار عیلامی‌ها از شمال شرقی و قبایل کوچ‌نشین سامی آموری  از غرب (سوریه) فرو پاشید و از این پس شهر اور در قلمرو دولت- ‌‌شهرهای آموریان قرار گرفت. دو سده نخستین هزاره دوم پیش از میلاد، دوران رقابت و ستیز میان دولت- ‌شهرهای آموری است تا سرانجام در سال 1792 یا 1728 حمورابی  به قدرت رسید و امپراتوری مقتدر بابل را پدید ساخت.

در اوایل هزاره دوم پیش از میلاد، درست در زمانی که دولت- ‌شهرهای آموری در حال فروپاشی بود و از درون آن امپراتوری بابل سربرمی‌کشید، گروه‌های جمعیتی سامی، که آنان را به ‏نام قبایل آرامی می‌شناسیم، به شمال و غرب مهاجرت کردند و در سرزمین سوریه و مناطق شمالی رود فرات مأوا گرفتند. در اکتشافات شهر باستانی مری، از دولت‌- ‌شهرهای آموری در جنوب بین‌النهرین، قریب به 20 هزار سند ارزشمند تاریخی به دست آمده است که به بایگانی دربار این شهر کهن آموری تعلق دارد. در این اسناد، که قدمت آن به حوالی سال 1850 پیش از میلاد می‌رسد، از سرزمین شمالی رود فرات با نام آرام- نهریم یاد شده است. این اسناد تشابه فرهنگ و زبان مردم آن زمان شهر مری را با عبرانی‏های نخستین نشان می‌دهد.

نمونه ای از الواح به دست آمده در بقایای شهر مری (تل الحریری- سوریه)

در برخی از روایات عهد عتیق، خاندان ابراهیم گاه خود را آرامی می‌شمرند؛ و حتی یعقوب، بنیانگذار بنی‌اسرائیل، ابراهیم، نیای خویش، را �آرامی آواره� می‌خواند:

پس تو به حضور یهوه، خدای خود، اقرار کرده بگو پدر من آرامی آواره‌ای بود. و با عددی قلیل به مصر فرود شده در آنجا غربت پذیرفت. و در آنجا امتی بزرگ و عظیم و کثیر شد.

به علاوه، خاندان ابراهیم با آرامی‌ها خویشاوند نزدیک‌اند. برادر ابراهیم، به ‏نام ناحور، پدر بزرگ فردی به‏ نام آرام است؛ اسحاق، پسر ابراهیم، از آرامی‌ها زن می‌گیرد و همسر اول یعقوب نیز آرامی است. نام منطقه آرام- نهریم، که در اسناد شهر مری به دست آمده، با نام خاندان ناحور- آرام منطبق است.

در حوالی نیمه هزاره دوم پیش از میلاد، آرامی‌ها در سرزمین‏های سوریه، بین‌النهرین، آشور و بابل استقرار داشتند. در طومار جنگ، که در اکتشافات مهم سال 1947 در غارهای کناره دریای مرده (بحرالمیت) به دست آمد، مأوای آرامی‌ها در �ماوراء فرات� ذکر شده است. از زمان کتیبه‌های تیگلت‌پیلسر اول، شاه آشور (1116-1076 پیش از میلاد)، داده‌های باستان‌شناسی درباره آرامی‌ها غنی است. تیگلت‌پیلسر می‌گوید در چهارمین سال سلطنتش آرامی‌ها را شکست داد و شش دهکده آنان را در جنوب شرقی فرات تصرف کرد. از اوایل هزاره اول پیش از میلاد، آرامی‌ها دولت‌های مستقل خود را در سرزمین سوریه و بین‌النهرین به پا کردند. در روایات عهد عتیق از این دولت‌های آرامی به کرات نام برده شده است.

آرامی‌ها فرهنگ و خطی پیشرفته داشتند که نقشی مهم در تطور زبان و فرهنگ بشری ایفا کرد. در سده‌های نخستین هزاره اول پیش از میلاد، زبان و خط آرامی رایج‌ترین زبان و خط در غرب قاره آسیا بود. برخی پژوهشگران برآنند که حتی خط برهمی در هند نیز، که در حوالی سال 600 پیش از میلاد پدید شد، به شکلی آشکار متأثر از خط آرامی است.

در تقسیم‌بندی‌های جدید زبان‌شناسی، زبان آرامی را شاخه شمالی زبان‌های سامی، عربی را شاخه جنوبی، و زبان‌های عبری و فنیقی (کنعانی) را شاخه غربی آن می‌دانند. جایگاه زبان و به تبع آن فرهنگ آرامی بسیار بیش از این است و در واقع باید آن را مادر زبان‌های عربی و عبری به‏ شمار آورد. توجه کنیم که از اوایل هزاره اول پیش از میلاد تا سده پنجم میلادی، زبان آرامی در شبه جزیره عربستان رواج کامل داشت و زبان تجاری و دیپلماتیک سراسر منطقه‌ مهمی به ‏شمار می‌رفت که از شرق مدیترانه تا بین‌النهرین و جنوب شبه جزیره عربستان گسترده است و کانون اصلی تمدن جهانی در آن عصر بود. یهودیان نیز تا پیش از بازگشت از تبعید بابل، یعنی قریب به 1300 سال پس از استقرار در سرزمین کنعان، به زبان آرامی تکلم می‌کردند. تأثیر فرهنگ آرامی بر بنی‌اسرائیل فراتر از زبان است. در انقلاب ایلیاء نبی علیه اشرافیت بنی‌اسرائیل، چنانکه خواهیم دید، آرامی‌ها، به ‏ویژه طایفه رکابی، در تاریخ بنی‌اسرائیل جایگاهی تعیین‌کننده می‌یابند؛ و اینانند که سنن یکتاپرستی موسوی را، در قبال تهاجم بعل‌پرستی فنیقی، در میان بنی‌اسرائیل احیاء می‌کنند.

از زمان استیلای امپراتوری آشور بر دولت‌ آرامی سوریه (732 پیش از میلاد) زبان و خط آرامی به زبان و خط تجاری و دیپلماتیک دولت آشور بدل شد و پس از تصرف بابل به دست هخامنشیان (539 پیش از میلاد) به زبان و خط رسمی دولت هخامنشی نیز بدل گردید. راز غلبه سریع زبان و خط عربی در ایران دوران اسلامی را باید در این پیشینه طولانی جست

ابراهیم از تبار سام بود و در حوالی سال 1900 پیش از میلاد در شهر اور به دنیا آمد. او از اور به حران،[37] شهری در شمال شرقی فرات و در کناره راه تجاری بین النهرین به مدیترانه، مهاجرت کرد و سپس راهی کنعان شد.[38] در کنعان نخستین پسر او، از همسر دومش هاجر، به دنیا آمد و او را اسماعیل نام نهاد.

طبق اسطوره های یهودی، پیش از تولد اسماعیل، فرشته ای بر ابراهیم ظاهر شد و خبر داد که این فرزند �مردی وحشی خواهد بود� و با همگان در ستیز دائم؛ و از او �دوازده رئیس� و �امتی عظیم� پدید خواهد شد.[39] راویان عهد عتیق آشکارا نفرتی شگرف از اسماعیل بروز می دهند. برای نمونه، درگذشت اسماعیل چنین بیان شده است: �و مدت زندگانی اسماعیل صد و سی و هفت سال بود؛ که جان را سپرده بمرد و به قوم خود ملحق گشت.�[40]

عجیب است که در عهد عتیق هیچ اشاره صریحی به نام این �امت عظیم� وجود ندارد؛ ولی اشارات پراکنده به اسباط دوازده گانه اسماعیل، که دارای رمه های بزرگ شتر و گوسفندند و در همسایگی شرقی بنی اسرائیل می زیند،[41] تردیدی باقی نمی گذارد که منظور اعراب است. برای نمونه، خدای اسرائیل به قوم برگزیده خود چنین وعده می دهد:

توانگری دریا به سوی تو گردانیده خواهد شد و دولت امت ها نزد تو خواهد آمد... جمیع گله های قیدار [42] نزد تو جمع خواهند شد و قوچ های نبایوط [43] تو را خدمت خواهند نمود.[44]

نبایوط (نبط) و قیدار دو تن از اسباط دوازده گانه اسماعیل اند.[45] اشاره خصمانه عهد عتیق به سرشت و سرنوشت اسماعیل و نفرت از او و اسباط او روشن می کند که متن کنونی عهد عتیق در زمانی مورد جرح و تعدیل قرار گرفته که اعراب دشمن جدی یهودیان به شمار می رفته اند؛ و این تنها در دوران اسلامی است. توجه کنیم که متن کنونی عهد عتیق بر مبنای نسخی نشر یافته که قدمت کهن ترین آنها تنها به سده های نهم و دهم میلادی/ سوم و چهارم هجری می رسد.[46]

این امر کاملا معقول و محتمل است. یک نمونه آشکار از دستکاری در روایات عهد عتیق را در داستان مهاجرت ابراهیم از شهر اور می توان دید. در سفر پیدایش آمده است: �پس تارح پسر خود ابرام... را برداشته با ایشان از اور کلدانیان بیرون شدند...�[47] انتساب شهر اور به کلدانی ها[48] نشان می دهد که متن فوق در دورانی متأخر بر زمان کلدانی ها دستکاری شده است.

قبایل کوچ نشین و سامی نژاد کلدانی قومی جدیدند که در سده های نخستین هزاره اول پیش از میلاد پدید شدند. آنان در شبه جزیره عربستان می زیستند و با امپراتوری آشور در ستیز بودند. کهن ترین اشاره به نام آنها در کتیبه های آشورنصیرپال دوم[49] (884-859) است. کلدانی ها در سال 623 پیش از میلاد، به رهبری نبوپولاسر،[50] شهر اور را اشغال کردند و دولت خود را بنیان نهادند. شاهان کلدانی بابل، نبوپولاسر و پسرش نبوکدنصر (بخت النصر)،[51] متحدین دولت های ایرانی عیلام و ماد بودند.[52] چنانکه می بینیم، عهد عتیق شهر اور را در زمان ابراهیم، قریب به 1300 سال پیش از سلطه کلدانی ها بر آن، �اور کلدانی� خوانده است.

طبق اسطوره های عرب، اسماعیل در سرزمین عربستان به دنیا آمد و پسران او نیای قبایل دوازده گانه شمالی عرب اند. در این روایت نیز نابت (نبط) فرزند نخست است و نام سایر اسباط با روایت عهد عتیق انطباق دارد. به گفته ابن هشام، �عرب جمله از نسل اسماعیل اند یا از نسل قحطان.� و قحطان بن عابر نیز، که نیای مردم یمن شناخته می شود، از تبار سام است.[53]

باید افزود که نام شش قبیله از قبایل دوازده گانه عرب (نابط، قیدار، ادبیل،[54] حدد،[55] دومه،[56] مسا[57] و تیما[58]) در کتیبه های آشوری و کتیبه های به دست آمده در شمال عربستان مندرج است.[59] بدینسان، قدمت اسطوره های دینی و قومی عرب بسیار کهن، و مستقل از اسطوره های یهودی، جلوه گر می شود و هیچ دلیل علمی وجود ندارد که منابع یهودی را نخستین یا تنها منبع شناخت اساطیری و تاریخی اعراب بدانیم. به عکس، تأثیر قبایل عرب (اسماعیلی) را در تاریخ کهن بنی اسرائیل کاملا می توان، حتی در متن کنونی عهد عتیق، ردیابی کرد.

نخستین تأثیر اعراب بر بنی اسرائیل را در نام یهودا، چهارمین پسر یعقوب و بنیانگذار قبیله یهودا، می یابیم؛ یعنی در مفهومی که در بنیاد یهودیت جای می گیرد.

معنای نام یهودا روشن نیست. در سفر پیدایش این نام به معنای حمد و شکرگذاری آمده است.[60] معهذا، برخی زبان شناسان این معنا را صحیح نمی شمرند و ریشه آن را وهد[61] عربی می دانند به معنی زمین یا مقام پست؛ اراضی قبیله یهودا در قسمت پست سرزمین بنی اسرائیل قرار داشت یا مقام یهودا، یا قبیله یهود، در آغاز فروتر از سایرین بود و سپس خود را برکشید.[62]

از میان قبایل اسماعیلی حداقل دو نام را مرتبط با تاریخ بنی اسرائیل می یابیم: حدد و نبط.

خاندان شاهان آرامی دمشق، که در تحولات درونی قبایل بنی اسرائیل نقش جدی و گاه تعیین کننده دارد، بن حدد[63] نامیده می شود. این نام به معنای انتساب تبار آنان به فردی به نام حدد است. خاندان شاهان بنی حدد در دمشق شخصیت هایی واقعی، نه اسطوره ای، هستند و در کاوش های باستان شناسی نقش سنگی بن حدد به دست آمده است،[64] و در کتیبه های آشوری نیز نام خاندان حدد مندرج است. از این خاندان سه تن با نام بن حدد در دمشق به حکومت رسیدند. بن حدد اول با دولت های بنی اسرائیل رابطه دوستانه داشت ولی سرانجام با تحریک یهودیان به سرزمین اسباط ده گانه شمالی تاخت. بن حدد دوم رهبری اتحاد دوازده دولت سوریه و شرق مدیترانه، از جمله اعراب و افرائیم و فنیقی ها، را علیه شلمنصر سوم، امپراتور آشور، به دست داشت و در سال 853 پیش از میلاد جنگی بزرگ را علیه آشوری ها اداره کرد و آنان را عقب راند. بن حدد سوم (پسر حزائیل) مغلوب آشوری ها شد و به خراجگزار آنان بدل گردید.[65] سرانجام، در سال 732 پیش از میلاد با توطئه آحاز، شاه یهودیان، امپراتوری آشور به استقلال دولت سوریه، که سیاست مقابله با سلطه آشور را آغاز کرده بود، پایان داد.

به گمان ما، پیوند نام نبط[66] با تاریخ کهن بنی اسرائیل نیز از اهمیت جدی برخوردار است.

در عهد عتیق نام نبط در دو مورد جایگاه ویژه دارد و در هر دو مورد با دو عصیان بزرگ برای احیاء یکتاپرستی موسوی و علیه بت پرستی فنیقی پیوند می خورد. اگر برای این نام مفهومی نمادین [67] قایل شویم، که در اسطوره شناسی [68] جدید چنین تأویل هایی رایج است، و توجه کنیم که در اساطیر عرب نیز پسر بزرگ اسماعیل و نیای پیامبر اسلام (ص) نبط (نابت) نام دارد، این مفهوم نمادین اهمیت جدی می یابد.

یربعام بن نبط، که رئیس خاندان یوسف انگاشته می شود، رهبر شورش قبایل ده گانه شمالی بنی اسرائیل علیه اشرافیت قبیله یهودا و احیاء بت پرستی فنیقی در سرزمین آنان و بنیانگذار دولت افرائیم است. توجه کنیم که این شورش با هدایت پیامبری به نام اخیاء شیلونی[69] آغاز شد. اخیا اهل شیلو است و در دوران پیری خود در این شهر می زیست.[70] شیلو شهری است در کنار دهکده وادی موسی در اردن امروز (150 کیلومتری جنوب شرقی بیت المقدس). این منطقه، که از گذشته های بسیار دور مأوای مردمی بومی بود، در سده نهم پیش از میلاد به تصرف دولت یهود درآمد. در سده چهارم پیش از میلاد سکنه شیلو را با نام اعراب نبطی می شناسیم. در اوایل سده سوم آنان دولت بزرگی را بنیاد نهادند که شیلو پایتخت آن بود. این شهر، که خرابه های باستانی آن امروزه با نام یونانی پترا [71] شهرت دارد (به معنی شهر سنگی)، از مراکز مهم تجاری جهان آن عصر به شمار می رفت و در قلب شاهراه تجاری هند و مدیترانه جای داشت.[72]

مورد دیگر از حضور مفهوم نبط در اساطیر بنی اسرائیل، تجاوز ایزابل، ملکه فنیقی بنی اسرائیل، به املاک فردی به نام نبط (نابوت) است و قتل او. این ماجرا در انقلاب ایلیاء نبی و سقوط اشرافیت بنی اسرائیل و انهدام نهایی بت پرستی فنیقی در سرزمین اسباط ده گانه شمالی (مملکت افرائیم) جایگاه مرکزی دارد.[73]

طبق اساطیر یهودی، پس از اسماعیل، از سارا (ساره) همسر نخست ابراهیم، اسحاق به دنیا آمد. این پسر، برخلاف اسماعیل، دردانه و برگزیده خدای اسرائیل است: �عهد خود را با وی استوار خواهم داشت تا با ذریت او، بعد از او، عهد ابدی باشد.�[74] اسحاق در سرزمین موعود (کنعان) به دنیا آمد و در این سرزمین درگذشت. پسر کوچک اسحاق به نام یعقوب سومین آباء بنی اسرائیل ، پس از ابراهیم و اسحاق، است و بنیانگذار قوم بنی اسرائیل. اسرائیل لقبی است که مَلِک حامل وحی از سوی خداوند به یعقوب داد[75] و به او وعده داد که از تبار وی ملتی فراخواهد روئید.[76] از آن پس، یعقوب خدای خود را ال الوه اسرائیل (خدا، خدای اسرائیل) می نامد[77] و در عهد عتیق قبایل عبرانی با نام های بنی اسرائیل ، قبایل اسرائیل ، ملت اسرائیل و خاندان اسرائیل خوانده می شوند.

دوازده پسر یعقوب قبایل دوازده گانه بنی اسرائیل، یا اسباط دوازده گانه اسرائیل ، را بنیان نهادند. این قبایل عبارتند از: روبین (روبن)،[78] شمعون (سیمئون)،[79] لاوی (لوی)،[80] یهودا (جودا)،[81] یساکار (یشحر، یساخر)،[82] زبولون (زبلون، زیالون)،[83] دان (دون)،[84] نفتالی (نفتائیل)،[85] جاد،[86] اشیر (اشیر، اشر، اسر)،[87] مناسه (منسی)،[88] افرائیم [89] و بنیامین (ابن یامین، بنجامین).[90] مناسه و افرائیم پسران یوسف[91] یازدهمین و محبوب ترین پسر یعقوب اند و دو نیمه قبیله منسوب به آنان همان قبیله یوسف است.

این ادعا که اعضای قبایل اسرائیل همه از تبار فرزندان یعقوب اند[92] پذیرفتنی نیست. معقول این است که طبق سنن جوامع قبیله ای فرزندان یعقوب هر یک ریاست طایفه ای را به دست داشتند و هر طایفه به نام رئیس خود شهرت یافت.

قوم یهود به یهودا، چهارمین پسر یعقوب، منتسب است. در پایان زندگی یعقوب، یهودا ریاست بزرگترین و پرجمعیت ترین طایفه بنی اسرائیل را به دست داشت و از آن پس قبیله او مهم ترین قدرت سیاسی بنی اسرائیل به شمار می رفت. در اسطوره های یهودی، که نقش مهمی در تکوین فرهنگ و روانشناسی قومی یهودیان داشته است، یهودا زیرک ترین و برجسته ترین برادران رقیب یوسف است و شخصیت او الگویی مقبول به شمار می رود.[93]

در این نمادهای اسطوره ای، نخستین بار با شخصیت یهودا به سان پیرمردی هرزه آشنا می شویم که نادانسته با عروس خویش، تامار، به گمان آنکه فاحشه است، می آمیزد و در ازای آن �مُهر و زنار و عصای خود� را به گرو می دهد. حاصل این پیوند دو پسر (فارص و زارح) است که نیاکان دو طایفه از قبیله یهودند.[94] تدوین کنندگان یهودی سفر پیدایش، از زبان یعقوب پیامبر، برای یهودا رسالت فرمانروایی بر بنی اسرائیل و جهانیان را وعده می دهند:

ای یهودا... دستت بر گردن دشمنانت خواهد بود و پسران پدرت ترا تعظیم خواهند کرد... عصا از یهودا دور نخواهد شد و نه فرمانروایی از میان پای های وی تا که شیلو بیاید. و مر او را اطاعت امت ها خواهد بود.[95]

این همان عصایی است که یهودا پیشتر به گرو داده بود!

یهودا نماد دوروئی و خدعه در میان پسران یعقوب است. از سویی، در ماجرای توطئه برادران علیه جان یوسف نقش اصلی را به دست دارد و از سوی دیگر در نزد یعقوب سایر برادران را مقصر و خود را دوستدار یوسف و عامل نجات جان او جلوه می دهد. او با این خدعه سرانجام جانشین یوسف و فرمانروای قوم بنی اسرائیل می شود.

یهودا از قتل یوسف به دست سایر برادران ممانعت می کند و انداختن او را در چاه پیشنهاد می کند ولی این از سر ترحم نیست؛ مرگ در چاهی پر از مار و کژدم قطعاً دردناک تر از مرگی ساده است. چنان خدعه گر است که یوسف در میان برادران تنها او را دارای رحم و مروت می پندارد و برای نجات خویش به او ملتجی می شود. چنان قسی است که به لابه برادر کوچک کمترین وقعی نمی نهد. و چنان زیرک است که، به رغم برتری بر سایر برادران و توانایی در نجات یوسف، این تصمیم هولناک را به آنان نسبت می دهد:

یوسف... دامن یهودا گرفت. گفت: تو برادر مهتری، ترا حرمت و شفقت بیشتر بود، شفاعتی بکن. یهودا گفت: شفاعت سود نمی دارد. گفت: توبه کردم. گفت: این نه جای توبه است. گفت: عذر من ازیشان بخواه، کی اگر جرمی کردم به کودکی و نادانی کردم. گفت: عذر نمی پذیرند. گفت: باری بگو ایشان را تا این خرقه به من بگذارند، تا اگر بمانم عورت پوش من باشد، و اگر بمیرم کفن من باشد. گفت: رضا نمی دهند. یوسف گفت: ای برادر، دستی بر کار من نه. گفت: کار از دست رفت...[96]

آنگاه که برادران به زندان یوسف می افتند، بی آنکه زندانبان خود را بشناسند، نخستین کس که سایر برادران را متهم می کند و تمامی گناه را به ایشان منتسب می سازد، یهوداست:

یهودا گفت: من شما را گفتم کی این معامله را مکنید. فرمان من نبردید. اکنون هم جان شد و هم سود و زیان و خان و مان شد، و هم پرده ما دریده شد.[97]

و آنگاه که یوسف، عزیز مصر، آنان را به مجازات تهدید می کند، باز نخستین کس که لابه و فغان برمی آورد یهودا است:

یهودا روی وا پس کرد. نوحه و زاری برآورد کی: وایعقوبا، کاشکی ترا بدیدمی تا با تو بگفتمی شومی فعل ما کی در ما رسید و مکر و حیلت ما پرده روزگار ما درید.[98]

و سرانجام هموست که پیراهن وصل یوسف را برای پدر می برد همانگونه که پیشتر پیراهن خونین یوسف را برده بود.

در قرآن کریم، میان واژه های بنی اسرائیل و یهود تفاوتی محسوس می توان دید. در قرآن، بنی اسرائیل به قوم پیامبرانی چون موسی (ع) اطلاق می شود؛ خداوند بنی اسرائیل را بر جهانیان برتری داد لیکن قدر نعمت هایی را که بر ایشان ارزانی شد نشناختند و از راه موسی (ع) و سایر پیامبران رویگردان شدند.

واژه یهود در قرآن کریم ناظر به مفهوم جدیدی است که از قوم یهود در سده های نخست میلادی شکل گرفته بود. نماد بارز آن کانون های یهودی معاصر پیامبر اسلام (ص) است که بطور عمده در سرزمین های بین النهرین و عربستان مستقر بودند و به مبادلات پولی مبتنی بر بهره (رباخواری) اشتغال داشتند؛ عملی که قرآن آن را به شدت نکوهش کرده است.

در قرآن، یهودیان قومی توصیف شده اند به شدت ناسپاس و حریص بر دنیا. آنان هیچ ربطی به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و فرزندان یعقوب ندارند؛ زیرا کتاب خداوند را پنهان کرده اند و گمراهی را بر هدایت ترجیح داده اند. به سبب پیمان شکنی و کفر بر آیات خداوند و کشتن پیامبران، خداوند بر دلهایشان مهر نهاده است و جز اندکی از ایشان ایمان نخواهند آورد؛ و به سبب گرفتن ربا و خوردن اموال مردم عذابی دردناک در انتظارشان است. آنان منکر و دشمن پیام خداوند، کینه توزترین دشمن اسلام و مسلمانان و فسادکنندگان بر روی زمین و مورد لعن خداوندند. و سرانجام، خداوند ایشان را حزب شیطان می خواند. (استحوذ علیهم الشیطان، فانسیهم ذکر الله، اولئک حزب الشیطان، الا ان حزب الشیطان هم الخاسرون.)[99]

مسلمانان نیز کم و بیش میان مفاهیم بنی اسرائیل و یهود تمایز قایل بوده اند. برای نمونه، میبدی (سده ششم هجری) از �جهودان بنی اسرائیل� سخن می گوید و عموماً میان بنی اسرائیل و جهودان تمایز قایل است.[100] در روایات اسلامی، اشرافیت یهود سخت با پیامبران بنی اسرائیل دشمنی داشتند. میبدی می نویسد:

روایت کرده اند که جهودان هفتاد پیغمبر در اول روز بکشتند و چندین زاهد برخاستند تا امر معروف کنند و ایشان را از آن قتل باز دارند و در آخر روز ایشان را نیز بکشتند.[101]

عناد اشرافیت یهود با پیامبران بنی اسرائیل تا بدانجاست که، طبق روایت مقاتل بن سلیمان، خداوند ذوالکفل پیامبر را از معاشرت با ایشان منع کرد. (منع الله ذوالکفل من الیهود.)[102]

پیشینه کنعانی و ظهور دولت یهود

کنعان، یا فلسطین امروزین، سرزمینی است بسیار کهن که پیشینه فرهنگ در آن به دوازده هزار سال پیش از میلاد می رسد. کهن ترین بقایای زندگی روستایی به دست آمده در آن به پنج هزار سال پیش از میلاد تعلق دارد.

سرزمین کنعان در سال 1469 پیش از میلاد، در زمان فرعون توتمسیس سوم [103] (1490-1436)، بنیانگذار امپراتوری مصر، به تصرف این دولت درآمد.[104]

از سده پانزدهم پیش از میلاد در کتیبه های مصری نام کنعان به ثبت رسیده است و در اسفار پنجگانه نیز همین نام را دارد؛ سرزمینی توصیف شده که �شیر و شهد در آن جاری است.�[105] کنعان واژه سامی و به معنی تجار پشم قرمز است زیرا این منطقه کانون تجارت و صنعت رنگرزی بود و منسوجات آن، که در اسفار پنجگانه از آن با نام قرمز یاد شده، از معروفترین کالاهای تجاری زمان خود بود. یونانی ها کنعانی ها را فنیقی می نامیدند که به همین معناست. کنعانی ها از گذشته دور فرهنگی شکوفا را در این سرزمین بنا نهادند. مردمی تاجرپیشه بودند و از هزاره سوم پیش از میلاد جبل (ببلاس) و صور و صیدا شهرهای مهم ایشان و بنادر اصلی تجاری دریای مدیترانه بود. آنان کهن ترین دریانوردان جهان به شمار می روند و در سواحل اسپانیا، مالت، شمال آفریقا، ساردینی و سیسیل دارای کلنی هایی بودند. در آغاز هزاره اول پیش از میلاد، کنعانی ها الفبای خود را (خط فنیقی) پدید ساختند. این خط مادر خط عبری است.

نقشه سرزمین کنعان

با ورود طوایف عبرانی و فلسطینی، کنعانی ها بخش های جنوبی سرزمین خود را از دست دادند ولی در حاشیه دریا، به ویژه در دو بندر مهم تجاری صور[106] و صیدا (صیدون)[107]، همچنان حضور داشتند و شهر- دولت های مهمی را پدید ساختند. در زمان داوود و سلیمان، شاه کنعانی صور به نام حیرام [108] با این دو رابطه دوستانه داشت. چنانکه خواهیم دید، حیرام در اساطیر یهودی، و نیز در اساطیر فراماسونری، جایگاهی برجسته دارد.

به نوشته رافائل پاتای، در دوران سلطنت سلیمان، قبایل کنعانی ساکن سرزمین های بنی اسرائیل بتدریج با قبایل عبرانی آمیخته شدند. در دوران سلطه رومی ها واژه کنعانی به گروهی از یهودیان اطلاق می شد که به شدت ضد رومی بودند. نخستین بنادر شمال آفریقا را کنعانی ها بنیان نهادند و تا سده دوم میلادی بقایای کارتاژی های این منطقه خود را کنعانی می خواندند.[109] در نقوش تخت جمشید، تصاویر کنعانی ها حک شده که در کنار سایر اقوام هدایای خود را به نزد داریوش می برند.

در سال 1150 پیش از میلاد سلطه مصر بر سرزمین کنعان پایان یافت و در حوالی سال 1029 ساختار سیاسی طوایف عبرانی به دست شائول (طالوت)،[110] از طایفه بنیامین، به صورت دولت درآمد. او نخستین شاه قبایل بنی اسرائیل است و 24 سال (تا سال 1004) سلطنت کرد. سپس، داوود، از قبیله یهودا و کوچکترین پسر یسه،[111] به سلطنت رسید. در آغاز سلطنت شائول شمار قبایل دوازده گانه بنی اسرائیل 300 هزار نفر و جمعیت قبیله یهودا 30 هزار نفر گزارش شده است.[112]

تنها منبع شناخت تاریخنگاری جدید از داوود روایات عهد عتیق است. طبق این روایات، دوران داوود معاصر است با اقتدار بیست و یکمین سلسله فراعنه مصر (1075-664 پیش از میلاد) به ویژه پسوسنس اول[113] (1044-994).

یهودیان داوود و سلیمان را پیامبر نمی دانند؛ آنان را نخستین پادشاهان و نماد قدرت و شوکت خویش می شمرند. در دربار آنان فردی به نام ناتان نبی حضور داشت و واسطه ارتباط شان با یهوه بود. ما داوود و سلیمان مندرج در عهد عتیق را با داوود و سلیمان پیامبر (ع)، آنگونه که در قرآن کریم و روایات اسلامی می شناسیم، یکی نمی دانیم. اسطوره های امروزین یهودی نیز با تصویری که در گذشته از داوود و سلیمان پیامبر، از جمله در میان اعراب، رواج داشته قطعاً یکسان نیست. درباره انتساب داوود و سلیمان به تبار یهودا دلیلی جز ادعای عهد عتیق در دست نیست و این مجموعه کتبی است که در طول اعصار متمادی، از جمله در دوران تبعید اشرافیت یهود به بابل، بارها و بارها مورد بازبینی و بازسازی قرار گرفته است. همچنین، جز ادعای عهد عتیق، دلیلی نداریم که خاندان سلطنتی داوودی یهود را از تبار داوود پیامبر بدانیم. در آینده با فرایند طولانی تدوین عهد عتیق و تأثیر اشرافیت و کاهنان یهودی در بازنویسی آن در اعصار و ازمنه مختلف بطور مشروح آشنا خواهیم شد. بنابراین، زمانی که در این پژوهش از داوود و سلیمان سخن می گوئیم منظور دو پادشاه یهودی است آنگونه که در روایات یهودی تصویر شده اند .

نقاشی داوود، پادشاه یهود، اثر رامبراند، 1642 (موزه هرمیتاژ، سن پطرزبورگ)

طبق اساطیر یهودی، داوود در جنگ با فلسطینی ها مورد توجه شائول (طالوت) قرار گرفت، به دربار او راه یافت و دامادش شد. جنگاوری و اقتدار داوود شائول را به هراس انداخت و تصمیم به قتل او گرفت ولی موفق نشد؛ داوود به نزد اخیش،[114] شاه فلسطینی ها و دشمن سرسخت بنی اسرائیل، پناه برد. سرانجام، قبایل بنی اسرائیل در جنگی سخت از فلسطینی ها شکست خوردند و شائول به قتل رسید. داوود در حبرون[115] مستقر شد و از سوی قبیله یهودا به شاهی برگزیده شد. او هفت سال و نیم شاه یهود بود. پس از جنگ های سخت با سایر قبایل بنی اسرائیل و شکست پسران شائول سرانجام بیت المقدس را تصرف کرد و پادشاه بنی اسرائیل و یهود شد. داوود در 30 سالگی شاه یهود شد و 40 سال سلطنت کرد؛ هفت سال و نیم بر قبیله یهودا و 33 سال بر تمامی بنی اسرائیل.[116] زمان وفات داوود را حوالی سال 965 پیش از میلاد می دانند. بدینسان، در دوران داوود، دولتی واحد از قبایل دوازده گانه بنی اسرائیل، در زیر سلطه قبیله یهودا، تأسیس شد. [117]

چنانکه دیدیم، سلطه داوود و قبیله یهود بر سایر قبایل بنی اسرائیل از طریق خیانت به بنی اسرائیل و پناه بردن به دشمنان قوم خود، یعنی مهاجرین کرتی (فلسطینی ها)، به دست آمد. در واقع، این فلسطینی ها بودند که با درهم شکستن اقتدار نظامی بنی اسرائیل و قتل شائول راه را برای صعود داوود هموار کردند؛ و او سپس از طریق جنگ های خونین بنی اسرائیل را مقهور ساخت. در دوران داوود و در پیرامون دربار او یک الیگارشی اشرافی شکل گرفت و این امر نارضایتی بنی اسرائیل را برانگیخت و به شورشی بزرگ علیه داوود انجامید. رهبری این شورش را ابشالوم،[118] پسر داوود، به دست داشت که �دل های مردان اسرائیل� با او بود.[119] سرانجام، در جنگی خونین شورشیان شکست خوردند و قتل عامی سخت صورت گرفت. تعداد کسانی که به دست �بندگان داوود� به قتل رسیدند بیست هزار نفر گزارش شده است.[120] ابشالوم نیز در این نبرد به قتل رسید؛ و �جان داوود و پسران و دختران و زنان و متعه هایش� نجات یافت.[121] این ماجرا نیز پیوند داوود را با قبیله یهودا نگسست و سایر قبایل بنی اسرائیل همچنان سلطنت داوود را حکومت یهودیان می انگاشتند:

جمیع مردان اسرائیل نزد پادشاه آمدند و به پادشاه گفتند چرا... مردان یهودا تو را دزدیدند... مردان یهودا به مردان اسرائیل جواب دادند از این سبب که پادشاه از خویشان ما است، پس چرا از این امر حسد می برید؟... مردان اسرائیل در جواب گفتند... حق ما در داوود از شما بیشتر است، پس چرا ما را حقیر شمردید.[122]

بدینسان، از زمان داوود، در روایات اسفار پنجگانه مفاهیم اسرائیل و یهود جدا می شود و به دو گروه متمایز اطلاق می گردد. حکومت داوود و قبیله یهودا بر بنی اسرائیل را باید مبداء فرایندی طولانی دانست که سرانجام از طریق حذف سایر قبایل بنی اسرائیل به شکل گیری قوم یهود انجامید.

اسطوره داوود بنیانی است که اندیشه و ساختار سیاسی یهودیت بر آن استوار است. مفهوم برگزیدگی الهی و سلطنت ابدی خاندان داوود محوری را پدید ساخته که طی سده های متمادی یهودیان وحدت سیاسی خود را، به رغم پراکندگی جغرافیایی، در پیرامون آن تداوم بخشیده و انگیزش و آرمان های سیاسی خود را از آن گرفته اند. خاندان داوود اسطوره ای کاملا قومی است و نماد قدرت و شوکت یهودیان به شمار می رود؛ و در این معنا حتی با سایر قبایل بنی اسرائیل نیز پیوند ندارد .

تدوین کنندگان عهد عتیق تعمدی آشکار و شگفت در رواج فرهنگ مبتنی بر آمیختگی (هرج و مرج) جنسی[123] و تقدس زدایی اخلاقی از پیامبران داشته اند؛ و شالوده ای را که با داستان رفتار ناستوده ابراهیم در مصر،[124] داستان لوط و دخترانش،[125] آمیزش یهودا و عروسش و داستان های مشابه دیگر بنیان نهاده اند، تداوم می بخشند. سرآغاز اسطوره خاندان داوود به کتاب روت می رسد.

کتاب روت با داستان مردی از قبیله یهودا آغاز می شود. او در زمان قحطی به موآب می رود و در آنجا با زنی، که به بنی اسرائیل تعلق ندارد، به نام روت[126] ازدواج می کند. مرد یهودی می میرد و نعومی،[127] مادرش، و روت، بیوه اش، سال ها در موآب تنها می مانند. سرانجام، این دو به سرزمین یهود می روند و روت در کشتزار یکی از

سران قبیله یهودا، به نام بوعز،[128] به کار می پردازد. این دو زن مستمندند. روت به راهنمایی نعومی نیمه شب پنهان به خوابگاه بوعز می رود، در کنار او می خسبد، صبحگاه شش کیل جو از او می گیرد و به عنوان ارمغان برای نعومی می برد. این سرآغاز شیفتگی بوعز و وصلت او با روت است. چنین است که روت زیبا و نعومی محیل و دلاله به ثروت و شوکت می رسند.[129] بوعز و روت نیاکان داوودند. بدینسان، شجره ای که با زنای یهودا و عروسش آغاز شد تداوم می یابد و خاندانی را بنیاد می نهد که برگزیدگان یهوه و رهبران مشروع تمامی بنی اسرائیل به شمار می روند.

در تصوف یهودی (کابالا)، شخصیت داوود در موجودی خدایگونه به نام شخینا[130] تجلی می یابد که سلطنت جهان فرا زمینی را به دست دارد. سلطنت زمینی خاندان داوود نیز هیچگاه منقطع نمی شود و در تبار او هماره تداوم دارد؛ و سرانجام از این تبار مِلِخ (ملک، پادشاه)[131] یا مشیا (مسیح)[132] ظهور خواهد کرد و سیطره یهودیان، و در رأس آنان خاندان داوود، را بر سراسر جهان برقرار خواهد نمود. صهیونیسم، به عنوان یک ایدئولوژی جدید، بر اصل برگزیدگی و رسالت جهانی قوم یهود مبتنی است و درونمایه خویش را از اسطوره خاندان داوود گرفته است. به عبارت دیگر، انطباق همان اسطوره است بر فرهنگ و دنیای جدید.

تصویری که عهد عتیق از شخصیت داوود به دست می دهد بی شک در تکوین روانشناسی فردی و اجتماعی و فرهنگ قوم یهود به شدت موثر بوده است. در این روایت، داوود سلطانی است قدرت طلب، قسی و غرق در فساد دربار باشکوه خود.

او چنان بیرحم و کینه توز است که در دوران سلطنت خویش، هفت پسر بیگناه شائول را که در پناه او می زیند، به دشمنان خاندان شائول، از قومی بیگانه با بنی اسرائیل، تحویل می دهد تا به انتقام گذشته بر دار کشند.[133] و تنها این نیست. داوود ده ها زن در حرم خود دارد [134] و حتی همسران شائول را نیز به تصرف درآورده است به رغم اینکه همسر نخست او دختر شائول است.[135] این زنان به مرگی تدریجی محکوم اند بی آنکه داوود نظری به ایشان افکند.[136] معهذا، او چنان هوسباز است که با  "بت شبع"،[137] همسر زیبای "اوریاء حتی"،[138] می آمیزد و سپس، به قصد تصاحب دائم این زن، سردار دلیر و وفادار خود را به قتل می رساند.[139] بت شبع مادر سلیمان، جانشین داوود، است.[140]

پسران داوود نیز، چون پدر، بدکار و شریرند. یکی چنان فاسد است که با خواهر خویش می آمیزد. خواهر کار را به رسوایی می کشد تنها به این دلیل که بی رضای او و بی رضای پدر صورت گرفته است.[141] و پسر دیگر �در نظر تمامی اسرائیل� با همسران پدر می خسبد.[142] سلیمان نیز �هفتصد زن بانو و سیصد متعه� دارد که یکی دختر فرعون مصر است. و تأثیر این زنان بر او چنان است که در پیری دل او را از خدا برمی گردانند و سلیمان را به �پیروی خدایان غریب� مایل می سازند.[143] بدین دلیل، سلیمان مورد نفرین خدا قرار می گیرد و پس از مرگ او مملکتش متلاشی می شود.

عهد عتیق سرشار از چنین ایستارهای اخلاقی و الگوهای رفتاری است.

در اواخر هزاره دوم پیش از میلاد، مهاجرینی جدید به سرزمین کنعان پای نهادند که در اسناد رامسس سوم،[144] فرعون مصر (1198-1166)، �مردم دریاها�[145] نامیده می شوند.[146] آنان سکنه دریانورد جزایر دریای اژه، میان ترکیه و یونان، بودند. این قوم، پس از جنگ های سخت با کنعانی ها و عبرانی ها سرانجام سلطه خود را بر بخشی از سواحل سرزمین کنعان مستقر ساخت.

این قوم فلسطینی خوانده می شدند و نام کنونی سرزمین کنعان یادگار آنان است. اطلاق این نام بر سرزمین کنعان به معنای آن نیست که سکنه کنونی فلسطین از تبار این قوم اند. در طول دوران های پسین، مهاجرت ها و آمیختگی های نژادی فراوان رخ داده است. در سده های اخیر بر مردم سرزمین فلسطین عنصر نژاد و فرهنگ سامی عرب غلبه دارد. [147] داستان سامسون و دلیله و نیز جنگ های داوود و جالوت، سردار فلسطینی، به این دوران تعلق دارد. داوود سرانجام توانست سرزمین بنی اسرائیل را از سلطه مهاجرین اژه ای برهاند. از این زمان مهاجرین اژه ای تنها در حاشیه دریا سرزمینی کوچک در اختیار داشتند. بندر غزه کانون اصلی فلسطینی ها بود.

طبق اسطوره های یهودی، پس از داوود، پسرش سلیمان به سلطنت رسید. و طبق همین اسطوره ها در زمان سلیمان (965-928) دولت یهود و بنی اسرائیل به اوج شکوه و شوکت خود رسید؛ به دولتی بزرگ در میان مصر و بین النهرین بدل شد و سپس رو به انحطاط نهاد. در زمان سلیمان نیز رابطه اشرافیت قبیله یهود با اتباع خویش تبعیض آمیز و سلطه گرانه است.

با درگذشت سلیمان و آغاز سلطنت پسرش، رحبعام،[148] بحرانی که از نیمه دوم سلطنت سلیمان آغاز شده بود شعله ور شد. در سال 928، ده قبیله مستقر در سرزمین های شمالی بنی اسرائیل، به رهبری قبیله افرائیم (سبط افرائیم پسر یوسف)، بر اشرافیت یهود شوریدند و در سرزمین های خویش دولت مستقل خود را به پا کردند. رهبری این شورش با یربعام بن نبط [149] از قبیله افرائیم است.

سرآغاز این شورش به زمان سلیمان می رسد؛ آنگاه که گروهی از بنی اسرائیل علیه احداث معبد و کاخ باشکوه سلیمان در اورشلیم (بیت المقدس) قیام می کنند. احداث معبد و کاخ فوق درواقع همان عصیان بت پرستانه سلیمان است بر ضد آئین موسوی که او را ملعون خداوند قرار داد.

معمار محراب و مکان های پرستش در معبد سلیمان فردی به نام حیرام ابیف[150] است که از جانب پدر فنیقی و مادرش از بنی اسرائیل است.[151] سلیمان از دوست خود حیرام، شاه صور، برای احداث معبد یاری می طلبد و او حیرام ابیف را به بیت المقدس می فرستد.[152]

حیرام شاهی ثروتمند بود و در زمان او صور امپراتوری مستعمراتی دریای مدیترانه و قدرت بزرگ تجاری منطقه به شمار می رفت. دولت فنیقی صور در این زمان، و در سده های پسین، کانون اصلی پرستش بعل[153] و مروج این آئین در منطقه بود. بعل واژه کهن سامی به معنای خداوند است که بت گوساله طلایی[154] یکی از نمادهای آن بود.[155] ثروت فنیقی ها و پیوندهای گسترده تجاری آنان با سراسر منطقه مدیترانه و سواحل آن در غرب و با شبه جزیره عربستان و سوریه و بین النهرین و ایران در شرق، طبعاً عاملی مهم در اشاعه آئین بعل پرستی بود. در این زمان حیرام بندر صور را به شهری زیبا بدل کرد و در آن معابد و مجسمه های عظیم بعل را برافراشت و همین امر بر سلیمان اثر گذارد.[156] توصیفی که از معبد سلیمان روایت شده آن را پرستشگاهی باشکوه می نمایاند سرشار از آذین های طلایی که در محراب آن دو کروبی[157] عظیم از طلا نصب است.[158] این کروبی چیزی نیست جز گوساله طلایی بالدار [159] (شبیه نقوش حیوانات بالداری که در تخت جمشید می یابیم) که با نام هایی چون ملکم[160] و ملکارت[161] خوانده می شد و نمونه های آن در کاوش های باستان شناسی به دست آمده است.[162] این همان آئین پرستش گوساله طلایی است که در روایات اسلامی آن را گوساله سامری می نامند.

در سده سیزدهم میلادی، با پیدایش تصوف یهودی (کابالا) در اسپانیای مسیحی، مفهوم بعل بار دیگر به عنوان واژه ای مقدس، و این بار به معنای اسماء رازآمیز الهی ، سر برکشید. امروزه، بعل شم، به معنای استاد اسماء الهی ، عنوان آموزگاران و مرشدان تصوف یهودی است.[163] در سده هیجدهم، اسطوره حیرام نیز در بنیاد آئین های فراماسونری جای گرفت؛ احداث معبد سلیمان سرآغاز این طریقت رازآمیز انگاشته شد و حیرام نخستین معمار آن. این پدیده تصادفی نیست و دقیقاً باید به معنای تکریم احیاءگر پرستش بعل ارزیابی شود. [164]

اشرافیت یهود و دولت افرائیم

از این پس، دولت یهود در سرزمین جنوبی - که به قبیله یهود و بخش کوچکی از آن، مجاور با سرزمین افرائیم، به قبیله بنیامین تعلق داشت - مستقر بود و دولت افرائیم در سرزمین پهناور شمالی. دولت افرائیم سواحلی گسترده نیز در اختیار داشت و همسایگی آن با دولت آرامی سوریه و دولت های کنعانی صور و صیدا موقعیت تجاری برجسته ای در اختیارش می نهاد؛ ولی دولت یهود به دلیل استقرار دولت فلسطین در سواحل آن به دریا دسترسی نداشت.

جایگزینی بت پرستی کنعانی با یکتاپرستی موسوی طبعاً نمی توانست در میان بنی اسرائیل بی پژواک باشد. خاندان یوسف، به رهبری یربعام و مادرش، در رأس این اعتراض جای داشت. مادر یربعام، به نام صروعه، ظاهراً بیوه زنی محترم و متنفذ در میان بنی اسرائیل بود زیرا نام او در روایات عهد عتیق به ثبت رسیده است.[165] طبق همین روایات، پس از شورش فوق، سلیمان فرمان ریاست یربعام را بر خاندان یوسف صادر کرد.[166] این اقدام برای ساکت کردن یربعام بود، ولی ماجرا پایان نیافت. پیامبری به نام اخیاء شیلونی با یربعام دیدار کرد و پیام خداوند را به او ابلاغ نمود که به دلیل گرایش سلیمان به بت پرستی ریاست ده قبیله بنی اسرائیل را به او سپرده است.[167]

پس اخیا... به یربعام گفت... یهوه خدای اسرائیل چنین می گوید اینک من مملکت را از دست سلیمان پاره می کنم و ده سبط به تو می دهم... چون ایشان مرا ترک کردند و عشتورت، خدای صیدونیان، و کموش، خدای موآب، و ملکوم، خدای بنی عمون، را سجده کردند و در طریق های من سلوک ننمودند.[168]

بدینسان، با مرگ سلیمان، شورش خاندان یوسف با اجتماع بزرگان اسباط ده گانه بنی اسرائیل در شهر شکیم[169] آغاز شد:

و رحبعام [پسر سلیمان و شاه یهود] به شکیم رفت زیرا که تمامی اسرائیل به شکیم آمدند تا او را پادشاه بسازند... آنگاه یربعام [رئیس خاندان یوسف] و تمامی جماعت بنی اسرائیل آمدند و به رحبعام عرض کرده گفتند: پدر تو یوغ ما را سخت ساخت اما تو الان بندگی سخت و یوغ سنگینی را که پدرت بر ما نهاد سبک ساز و تو را خدمت خواهیم نمود... [رحبعام] گفت: پدرم یوغ شما را سنگین ساخت اما من یوغ شما را زیاده خواهم گردانید. پدرم شما را به تازیانه ها تنبیه می نمود اما من شما را به عقرب ها تنبیه خواهم کرد.[170]

تجمع سران قبایل در شکیم نشان می دهد که اینان مرکزیت بیت المقدس را، که اینک کانون بت پرستی انگاشته می شد، به رسمیت نمی شناختند. چنین بود که سرزمین بنی اسرائیل به دو دولت تقسیم شد: دولت افرائیم و دولت یهود.

و چون تمامی اسرائیل دیدند که پادشاه ایشان را اجابت نکرد، آنگاه قوم پادشاه را جواب داده گفتند ما را در داوود چه حصه است... ای اسرائیل به خیمه های خود بروید و اینک این داوود به خانه خود متوجه باش... پس اسرائیل تا به امروز بر خاندان داوود عاصی شدند... [و یربعام را] بر تمام اسرائیل پادشاه ساختند و غیر از سبط یهودا، فقط، کسی خاندان داوود را پیروی نکرد.[171]

در پی این ماجرا، خاندان یوسف دولت اسباط ده گانه بنی اسرائیل را بنیان نهاد و یربعام به عنوان نخستین شاه (928-907 ق. م.) دولت افرائیم به قدرت رسید.

از این پس، دولت یهود در سرزمین جنوبی - که به قبیله یهود و بخش کوچکی از آن، مجاور با سرزمین افرائیم، به قبیله بنیامین تعلق داشت - مستقر بود و دولت افرائیم در سرزمین پهناور شمالی. دولت افرائیم سواحلی گسترده نیز در اختیار داشت و همسایگی آن با دولت آرامی سوریه و دولت های کنعانی صور و صیدا موقعیت تجاری برجسته ای در اختیارش می نهاد؛ ولی دولت یهود به دلیل استقرار دولت فلسطین در سواحل آن به دریا دسترسی نداشت.

پس از استقلال دولت افرائیم، تا سال های طولانی، میان این دو دولت ستیز سیاسی و جنگ های نظامی خونین در جریان بود. علت این ستیزها سیاست عنادآمیز دولت یهود و خاندان داوود بود که خود را برگزیده خدای اسرائیل و شبان بنی اسرائیل می دانستند و برای خویش حق حاکمیت بر تمامی قبایل اسرائیل را قائل بودند.[172]

در عهد عتیق از دولت قبایل ده گانه شمالی با نام های اسرائیل و افرائیم ، هر دو، یاد شده است. نمونه های کاربرد نام اسرائیل را در کتاب پادشاهان و کتاب تواریخ ایام می توان یافت و کاربرد نام افرائیم را در کتاب اشعیاء نبی و کتاب ارمیاء نبی.[173] برای نمونه، کتاب اشعیاء نبی استقلال قبایل ده گانه از دولت یهود را �جدا شدن افرائیم از یهودا� می خواند؛[174] و در جای دیگر ستیز دو دولت بنی اسرائیل را چنین توصیف می کند: �و حسد افرائیم رفع خواهد شد و دشمنان یهودا منقطع خواهند گردید. افرائیم بر یهودا حسد نخواهد برد و یهودا افرائیم را دشمنی نخواهد نمود.�[175] برخی نویسندگان یهودی معاصر نیز نام دقیق دولت فوق را مملکت افرائیم می دانند.[176]

یعقوب در میان نوه های خود به افرائیم بیشترین علاقه را داشت همانگونه که یوسف محبوب ترین پسر او بود. از یعقوب روایت شده که سبط دو پسر یوسف، به ویژه افرائیم، قومی بزرگ را بنیان خواهند نهاد؛ و �ذریت آنها امت های بسیار خواهند گردید� تا بدانجا که بنی اسرائیل در میان خویش چنین دعا خواهند کرد �خدا تو را مثل افرائیم و مناسه گرداند.�[177]

بنظر می رسد که در گذشته دور، پیش از مستحیل شدن سایر قبایل بنی اسرائیل در قبیله یهود، قبیله افرائیم و خاندان یوسف در میان بنی اسرائیل از احترام و اقتدار فراوان برخوردار بودند و رقیب اصلی یهودیان و خاندان داوود به شمار می رفتند.

تعمق در متن کنونی عهد عتیق روشن می کند که در دوران طولانی اقتدار اشرافیت یهود بر بنی اسرائیل، به ویژه پس از پایان هویت مستقل سایر قبایل و ادغام تمامی آنان در مجموعه ای جدید به نام قوم یهود ، حذف و اضافات فراوان در متون دینی و تاریخی بنی اسرائیل به سود یهودیان، و به ویژه بر ضد خاندان یوسف، صورت گرفته است. برای نمونه، کتاب پادشاهان و کتاب تواریخ ایام پادشاهان به دو گونه نامیده می شود. در یکجا از �کتاب تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل�[178] سخن می رود و در جای دیگر همین اثر �کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا� خوانده می شود.[179] روشن است که در دوران سلطه شاهان یهود متنی کهن درباره تاریخ بنی اسرائیل مورد بازبینی و بازسازی قرار گرفته و به تاریخ رسمی قوم یهود بدل شده است؛ هرچند برخی بقایای متون کهن در نسخه جدید بر جای مانده است. بازنویسی این تاریخ در دوران تبعید اشراف و روحانیون یهودی در بابل مورد تردید نیست.[180] همچنین روشن است که تنها متون کهن بنی اسرائیل منابع موجود نبوده است. برای نمونه، در کتاب دوم تواریخ ایام به منابعی چون تواریخ ناتان نبی و اخیاء شیلونی ارجاع داده می شود که در مجموعه حاضر موجود نیست.[181] به این دلیل عجیب نیست که در روایات متعلق به این دوران، بسیاری از نفرین های خدای اسرائیل به بنی اسرائیل درواقع به مملکت افرائیم، یعنی اسباط ده گانه شمالی، باز می گردد؛ زیرا در این زمان دو مفهوم بنی اسرائیل و یهود کاملا متمایز است و به دو واحد سیاسی مستقل و متعارض اطلاق می گردد.

خاندان یوسف (سران قبیله افرائیم) نه تنها سلوکی دوستانه با سایر قبایل بنی اسرائیل داشت بلکه خود را پاسدار سنن موسوی در قبال بدعت های کنعانی و مصری سلیمان می دانست؛ و همین سبب شد که قبایل دیگر در زیر پرچم آن دولتی مستقل را به پا کنند و خود را از سلطه اشرافیت یهود رهایی بخشند.

دولت افرائیم تا زمان اشغال سامریه، پایتخت آن، به دست آشور به مدت 208 سال (928-720) موجودیت داشت.

تاریخ این دولت را به چهار مرحله باید تقسیم نمود:

1- دوران حکومت خاندان یوسف. در این دوران کوتاه (928-906) دولت افرائیم با توطئه های سهمگین یهودیان مواجه است. این توطئه ها سرانجام به سقوط خاندان یوسف و کشتار و انهدام کامل آنان می انجامد.

2- دوران حکومت سران قبیله یساکار (906-882). در این دوران نیز رویه یهودیان در قبال دولت افرائیم به سان گذشته است.

3- دوران سلطنت خاندان عُمری (882-842). در این دوران اشرافیت یهود و افرائیم و خاندان های سلطنتی داوود و عُمری متحد و هم مشرب اند.

4- دوران پس از انقلاب ایلیاء نبی (842-720). در این دوران، بار دیگر مملکت افرائیم هدف حمله اشرافیت یهود قرار می گیرد و سرانجام با دسیسه آنان به دست دولت آشور منهدم می شود.

دولتهای اسرائیل (افرائیم) و یهود و همسایگان آنها

نخستین توطئه اشرافیت یهود علیه دولت افرائیم بلافاصله پس از اعلام استقلال قبایل ده گانه بنی اسرائیل آغاز می شود:

و رحبعام پادشاه ادوم را، که سردار باج گیران بود، فرستاد و تمامی اسرائیل او را سنگسار کردند که مرد. و رحبعام پادشاه تعجیل نموده، بر عرابه خود سوار شد و به اورشلیم فرار کرد.[182]

رحبعام پس از شکست این دسیسه، در بیت المقدس سپاهی عظیم از قبایل یهود و بنیامین فراهم آورد و به سرزمین قبایل شمالی تاخت؛ ولی پیامبری بنام شمعیا آنان را از جنگ با برادران خویش منع کرد و سپاه رحبعام فروپاشید.[183] معهذا، این ستیز به پایان نرسید و در تمامی دوران 17 ساله سلطنت رحبعام بر دولت یهود (928-911) میان او و دولت افرائیم جنگ بود.[184] در زمان ابیام (ابیا)،[185] پسر رحبعام و شاه یهود (911-908)، تهاجم یهودیان به دولت افرائیم اوج یافت و این سرزمین آماج کشتاری بیرحمانه قرار گرفت. این حادثه لطمات شدیدی بر پیکر قبایل ده گانه شمالی وارد ساخت و زمینه های سقوط و انهدام خاندان یوسف را فراهم ساخت.

... و کاهنان کرناها را نواختند و مردان یهودا بانگ بلند برآوردند و... خدا یربعام و تمامی اسرائیل را به حضور ابیا و یهودا شکست داد. و بنی اسرائیل از حضور یهودا فرار کردند... و ابیا و قوم او آنها را به صدمه عظیمی شکست دادند؛ چنانکه پانصد هزار مرد برگزیده از اسرائیل مقتول افتادند. پس بنی اسرائیل در آن وقت ذلیل شدند و بنی یهودا، چون که بر یهوه خدای پدران خود توکل نمودند قوی گردیدند... و یربعام در ایام ابیا دیگر قوت بهم نرسانید و خداوند او را زد که مرد.[186]

از این پس، در عهد عتیق روایتی متناقض با آنچه گذشت آغاز می شود. آشکارا ما با دو متن سر و کار داریم؛ اولی کهن تر به نظر می رسد و دومی باید اضافات پسین یهودیان باشد. چنانکه دیدیم، آئین پرستش گوساله طلایی را یهودیان آغاز کردند ولی از این پس آن را به افرائیمیان نسبت می دهند. در چرخشی عجیب، قبایل ده گانه شمالی سخت شیفته بت خانه اورشلیم معرفی می شوند تا بدانجا که یربعام از سفر آنان به پایتخت دولت یهود به هراس می افتد و خود بت خانه هایی به پا می کند. در این روایت جدید، شاه یهود فرمانروا و آقای مشروع تمامی بنی اسرائیل است و یربعام حکمرانی غاصب.

و یربعام در دل خود فکر کرد که حال سلطنت به خاندان داوود خواهد برگشت. اگر این قوم به جهت گذرانیدن قربانی ها به خانه خداوند به اورشلیم بروند، همانا دل این قوم به آقای خویش، رحبعام پادشاه یهودا، خواهد برگشت و مرا به قتل رسانیده نزد رحبعام، پادشاه یهودا، خواهند برگشت. پس پادشاه مشورت نموده، دو گوساله طلا ساخت و به ایشان گفت برای شما رفتن به اورشلیم زحمت است، هان ای اسرائیل خدایان تو که ترا از زمین مصر برآوردند. و یکی را در بیت ئیل گذاشت و دیگری را در دان قرار داد. و این امر باعث گناه شد.[187]

کمی بعد، چرخش دوم صورت می گیرد. اینک یهودیان منادیان یکتاپرستی موسوی اند و مبلغان خود را به سرزمین افرائیم می فرستند تا آنان را از بت پرستی منع کنند.[188] در این روایت جدید، گناه بنی اسرائیل تنها شورش بر خاندان داوود نیست؛ اخراج کاهنان هارونی و گروه روحانیون حرفه ای لاوی نیز هست. یهودیان چنین رجز می خوانند:

ای یربعام و تمامی اسرائیل مرا گوش گیرید. آیا شما نمی دانید که یهوه، خدای اسرائیل، سلطنت اسرائیل را به داوود و پسرانش با عهد تمکین تا به ابد داده است؟ و یربعام بن نبط، بنده سلیمان بن داوود، برخاست و بر مولای خود عصیان ورزید... شما الان گمان می برید که با سلطنت خداوند که در دست پسران داوود است مقابله توانید نمود؟ شما گروه عظیمی می باشید و گوساله های طلا، که یربعام برای شما به جای خدایان ساخته است، با شما می باشد. آیا شما کهنه خداوند را از بنی هارون و لاویان را نیز اخراج ننمودید؟... اما ما، یهوه خدای ماست و او را ترک نکرده ایم و کاهنان از پسران هارون خداوند را خدمت می کنند و لاویان در کار خود مشغو ل اند... اینک با ما خدا رئیس است و کاهنان او با کرناهای بلند آواز هستند تا به ضد شما بنوازند.[189]

طبق این روایت جدید، یربعام منشاء تمامی گناهان پسین بنی اسرائیل است[190] و خاندان یوسف و اسباط ده گانه بنی اسرائیل مورد غضب هولناک و نفرین بیرحمانه و نابخشودنی خدای اسرائیل اند.

از یربعام هر مرد را و هر محبوس و آزاد را که در اسرائیل باشد منقطع می سازم و تمامی خاندان یربعام را دور می اندازم چنانکه سرگین را بالکل دور می اندازند. هر که از یربعام در شهر بمیرد سگان بخورند و هر که در صحرا بمیرد مرغان هوا بخورند... و خداوند اسرائیل را خواهد زد مثل نی که در آب متحرک شود و ریشه اسرائیل را از این زمین نیکو که به پدران ایشان داده بود خواهند کند.[191]

عجیب است که این خدای سختگیر با قبیله یهود سلوکی تسامح آمیز دارد و خشم او بر یهودیان به سان پدری است که از فرزند خاطی خود می رنجد. این نفرین هولناک به قبایل ده گانه شمالی و خاندان یوسف درست در زمانی است که خاندان داوود و یهودیان �بیش از هر آنچه پدران ایشان کرده بودند� شرارت می ورزند و علاوه بر بت پرستی، همجنس گرایی نیز در میان شان رواجی گسترده یافته است.

و الواط نیز در زمین بودند و موافق رجاسات امت هایی که خداوند از حضور بنی اسرائیل اخراج نموده بود عمل می نمودند.[192]

معهذا، یهودیان و خاندان داوود همچنان عزیزدردانه خدای اسرائیل اند.

در تداوم این سنت کهن، تاریخنگاری جدید یهود نیز نسبت به حوادث فوق برخوردی گزینشی و جانبدارانه دارد.[193] برای نمونه، دائرة المعارف یهود خروج اخیا، پیامبر شیلونی، را به ضدیت او با سیاست �تسامح آمیز سلیمان در قبال ادیان بیگانه� نسبت می دهد.[194] به عبارت دیگر، سلیمان پادشاهی لیبرال ترسیم می شود و اخیاء شیلونی پیامبری بنیادگرا ! حال آنکه سخن اخیا بر سر تسامح نیست؛ بر سر جایگزینی سنن موسوی با بعل پرستی فنیقی در عهد سلیمان است. همین مأخذ، یربعام را به عنوان احیاء گر آئین پرستش گوساله طلایی در بنی اسرائیل مطرح می کند به همراه درج تصویری که در سده دوازدهم میلادی یهودیان اسپانیا کشیده اند و یربعام و قومش را در حال پرستش گوساله طلایی نشان می دهد.[195] این شیوه نگرش به روشنی بیانگر آن است که یهودیت جدید به شکلی آگاهانه خود را تنها و تنها وارث سنن قبیله یهودا می داند نه تمامی بنی اسرائیل.

کمی پس از درگذشت یربعام، یکی از سران قبیله یساکار (از قبایل بنی اسرائیل) به نام بعشا[196] علیه حکومت خاندان یوسف شورید، تمامی آنان را قتل عام کرد و خود به عنوان شاه قبایل ده گانه شمالی بنی اسرائیل (906-883) قدرت را به دست گرفت.[197] این پایان کار خاندان یوسف است و از این پس نشانی از ایشان در اساطیر یهودی نمی یابیم.

به رغم نابودی خاندان یوسف، ستیز دولت یهود بر ضد دولت افرائیم تداوم دارد. در این زمان آسا،[198] پسر ابیام، شاه یهود (908-867) است و در تمامی دوران سلطنت او میان دولت های یهود و افرائیم، چون گذشته، جنگ و ستیز در جریان است.[199] نفرت یهودیان از قبایل ده گانه شمالی و دولت افرائیم تا بدان حد است که به خیانتی بزرگ علیه سنن یگانگی قبایل بنی اسرائیل دست می زنند و دولت دمشق را بر آنان می شورانند:

آسا تمامی طلا و نقره موجود در خزائن معبد سلیمان و کاخ خویش را نزد بن حدد اول، شاه آرامی دمشق، می فرستد و از او می خواهد که پیمان دوستی خود را با دولت افرائیم بگسلد و به این سرزمین حمله برد. بدینسان، تهاجم همزمان آرامی ها از شرق و شمال و یهودیان از جنوب به دولت افرائیم آغاز می شود و بخش های مهمی از خاک این کشور، در هر دو جبهه، به تصرف آرامی ها و یهودیان درمی آید.[200] مدتی بعد، نفرین خدای اسرائیل دامان خاندان بعشا را نیز می گیرد؛ در حوالی سال 882 یکی از سرداران دولت افرائیم به نام زمری[201] می شورد و با قتل عام خاندان بعشا زمام قدرت را به دست می گیرد.[202] این شورش در زمانی است که دولت افرائیم در جنگ با فلسطینیان است. با رسیدن خبر شورش زمری به جبهه های جنگ، سران قبایل ده گانه یکی از سرداران خود به نام عُمری را به عنوان شاه جدید دولت افرائیم برمی گزینند و پس از یک دوران کوتاه جنگ داخلی سرانجام عُمری به سلطنت می رسد.[203] این سرآغاز سلطنت خاندان عُمری در سرزمین قبایل ده گانه شمالی بنی اسرائیل است.

حکومت بیت عمری [204] (خاندان عمری) نقطه عطفی در سرگذشت دولت افرائیم است و تاریخ علمی بنی اسرائیل، یعنی تاریخ مبتنی بر داده های باستان شناسی نه روایات اساطیری صرف، از این دوران آغاز می شود.[205] در این میان به ویژه بقایای شهر سامریه، پایتخت خاندان عمری، حائز اهمیت است. این آثار، و کشفیات مشابه در سرزمین جنوبی (دولت یهود)، بیانگر رواج آئین های بت پرستی مشابه با کنعانی ها (فنیقی ها) در سراسر منطقه ای است که مأوای قبایل بنی اسرائیل به شمار می رود.[206]

طبق روایات عهد عتیق، در این دوران، ساختار قبیله ای مملکت افرائیم دستخوش تحولی اساسی شد و اشرافیت سلطنتی مقتدری، مشابه با دولت یهود، در قبایل شمالی شکل گرفت؛ و آنان نیز به تأثیر از فنیقی ها به احداث معابد بعل و پرستش گوساله طلایی پرداختند. این تحول از زمان سلطنت عمری (882-871) و با تأسیس شهر سامریه آغاز شد. عمری تپه سامری را، در خاک قبیله اشیر، از فردی به نام سامر (شمر)[207] خرید و در آن شهر سامریه (شمرون)[208] را بنا نهاد.[209] از این پس، سامریه پایتخت دولت افرائیم، از مراکز مهم تجاری منطقه و کانون سیاسی پرتکاپویی است که با شهرهای فنیقی صور و صیدا برابری می کند. این فرایند، در زمان سلطنت اخاب (اهب)،[210] پسر عُمری و شاه افرائیم (871-852)، به اوج خود رسید. اخاب دختر شاه صیدا، به نام ایزابل،[211] را به زنی گرفت و معبد بعل را در شهر سامریه برافراشت.[212]

دوران اخاب با سلطنت یهوشافاط (867-849)،[213] پسر آسا، در سرزمین یهود مقارن است. در زمان یهوشافاط (یهوشاپات) و اخاب، دو دولت افرائیم و یهود برای نخستین بار متحد شدند و رابطه ای نزدیک میان دو خاندان سلطنتی بنی اسرائیل آغاز شد. یهوشافاط به سامریه رفت و دختر اخاب و ایزابل را برای پسر خود، یهورام،[214] به زنی گرفت. این دختر عتلیا (عطلیه)[215] نام دارد.

پیوند خاندان های سلطنتی افرائیم و یهود با تحولاتی جدی در منطقه مقارن است. این دورانی است که امپراتوری مهاجم آشور از زمان آشورنصیرپال دوم [216] (884-859) و پسرش شلمنصر سوم[217] (859-824) تهاجمی سخت و خونین را در شرق و غرب مرزهای خود آغاز کرده است؛ و در برابر این خطر بزرگ است که اتحادی میان دولت های شرق مدیترانه سر می گیرد. در کاوش های باستان شناسی لوحی استوانه ای از شلمنصر سوم به دست آمده که در آن از �اتحاد دوازده شاه هیتی [سوریه] و ساحل دریا� به رهبری بن حدد، شاه آرامی دمشق، سخن رفته است. نام سران این دولت ها در کتیبه فوق مندرج است؛ یکی از آنان �اخاب اسرائیلی� است و دیگری �جندب عرب�. بقیه شاهان دولت- شهرهای فنیقی اند و مصر.[218]

این نخستین بار است که نام شاهی از بنی اسرائیل، و نیز نام شاهی از عرب، در کتیبه ای به دست آمده است. آنچه در این میان حائز اهمیت است عدم درج نام شاه یهود است. در این زمان، طبق روایات عهد عتیق، دولت یهود با دولت افرائیم، و با دولت های فنیقی صور و صیدا، پیوندی استوار داشت و قطعاً جزیی از این اتحادیه سیاسی- نظامی بود. عدم درج نام شاه یهود می تواند بیانگر کم اهمیتی این دولت باشد؛ و شاید از نظر آشور دولت یهود بخشی از اتباع اخاب، شاه افرائیم، به شمار می رفت. این با تصویری که تاریخ پادشاهان یهود از شکوه و عظمت این دولت در عهد یهوشافاط به دست می دهد تمایز چشمگیر دارد.[219] اخاب، شاه افرائیم، نیز در مقابل بن حدد، شاه آرامی سوریه، قدرتی درجه دو به شمار می رفت و زمانیکه مورد تهدید قرار می گرفت او را �آقایم� و �پادشاه� خطاب می کرد:

و بن حدد پادشاه آرام... سامریه را محاصره کرد و با آن جنگ نمود. و رسولان نزد اخاب... فرستاده وی را گفت نقره تو و طلای تو از آن من است و زنان و پسران مقبول تو از آن من اند. و پادشاه اسرئیل در جواب گفت ای آقایم، پادشاه، موافق کلام تو، من و هر چه داریم از آن تو هستیم.[220]

در این دوران، که داده های باستان شناسی نیز مؤید آن است، قبایل بنی اسرائیل به دلیل پیوندهای سیاسی و نظامی و تجاری گسترده با دولت های صور و صیدا از فرهنگ و آئین دینی فینقی ها تأثیر گسترده و عمیق گرفتند. ازدواج اخاب، شاه افرائیم، با ایزابل دختر شاه صیدا، و ازدواج یهورام، شاه یهود (849-841)، با عتلیا، دختر ایزابل، در اشاعه این فرهنگ نقش اساسی داشت. این مادر و دختر از این پس نشان خود را بر سراسر تاریخ یهود بر جای می نهند.

کسی نبود مانند اخاب که خویشتن را برای به جا آوردن آنچه در نظر خداوند بد است فروخت و زنش ایزابل او را اغوا نمود. و در پیروی بت ها رجاسات بسیار می نمود.[221] در دولت یهود نیز وضع همین گونه است:

 و [یهورام] به طریق پادشاهان اسرائیل، بطوری که خاندان اخاب رفتار می کردند سلوک نمود؛ زیرا که دختر اخاب زن او بود. و آنچه در نظر خداوند ناپسند بود به عمل آورد... و او نیز مکان های بلند در کوه های یهودا ساخت و ساکنان اورشلیم را به زنا کردن تحریض نمود [و] یهودا را گمراه ساخت.[222]

قیام ایلیاء نبی

در روایات عهد عتیق شرحی مفصل درباره رواج بعل‌پرستی به ‏وسیله ایزابل و دخترش، عتلیا، و گسترش فساد و ستم اجتماعی در دو سرزمین افرائیم و یهود مندرج است. طبق این روایات، ایزابل حاکم مطلق و خونریز و بی‌قانون سرزمین‏های بنی‌اسرائیل بود؛ �انبیاء خداوند را می‌کشت� و ایشان گروه گروه از دست او در غارها پنهان می‌شدند.[223]

این سرآغاز موجی جدید از "جنبش پیامبری"[224] در میان اتباع دو دولت بنی‌اسرائیل است. این "پیامبران" مصلحینی‌اند با شخصیتی مردمی، مسحورکننده و بسیج گر که مردم را به احیاء سنن موسوی، یکتاپرستی و عدالت اجتماعی فرا می‌خوانند. در چنین فضایی است که یکی از شگرف‌ترین این پیامبران ظهور می‌کند؛ کسی که از نظر احیاء سنن یکتاپرستی و مبارزه با ستم و بی عدالتی و فساد اجتماعی در میان پیامبران پس از موسی تا آن زمان یگانه است. او ایلیاء نبی نام دارد و همان پیامبری است که قرآن کریم با نام "الیاس" از او با تجلیل فراوان یاد کرده و خاندان او را "آل یاسین" نامیده است:

و الیاس از پیامبران بود. به مردم خود گفت آیا پروا نمی‌کنید؟ آیا بعل را به خدایی می‌خوانید، و آن بهترین آفرینندگان را وامی‌گذارید؟ پروردگار شما و پروردگار نیاکانتان خدای یکتاست. پس تکذیبش کردند و آنان از احضار شدگانند، مگر بندگان مخلص خدا. و نام نیک او را در نسل‏های بعد باقی گذاشتیم. سلام بر خاندان الیاس [سلام علی آل یاسین]. ما نیکوکاران را چنین پاداش می‌دهیم. او از بندگان مومن ما بود.[225]

در روایات عهد عتیق از ایلیاء نبی با عنوان �ایلیاء تشبی از ساکنان جلعاد�[226] یاد شده است.[227] جلعاد منطقه‌ای است کوهستانی در شرق رود اردن و در همسایگی سوریه که از گذشته‌ای دور مأوای قبایل آموری بود و بعدها بخشی از قبایل آرامی و بنی‌اسرائیل نیز در آن سکنی گرفتند. جلعادیان، مردم بومی جلعاد، جمعیتی انبوه بودند و در حوادث سیاسی آن زمان نقش فعال داشتند. بنابراین، محل زیست ایلیا منطقه‌ای است فرا‌قومی که در آن قبایل اسرائیلی و غیر اسرائیلی آمیزش دارند.[228] مهم‌تر، موطن اصلی ایلیا یعنی "تشب" است که نمی‌دانیم در کجاست.[229] برخی محققین، به این دلیل، ایلیا را از بنی‌اسرائیل نمی‌دانند بلکه او را از طایفه رکابی[230] یا از طایفه قینی (قائنی)[231] می‌دانند.[232]

رکابیان در اصل از مردم شهر قنات‌اند. قنات (دارالقنوات)[233] نام کهن شهر حوران[234] (در شمال شرقی سوریه) است که سکنه آن بعدها بنام اعراب نبطی شناخته می‌شوند؛ گروهی از آنان به کنعان کوچیدند و طایفه رکابی را بنیان نهادند.[235]

طایفه سامی قینی همان طایفه‌ای است که شعیب (یترون)،[236] پدر زن موسی (ع)، به آن تعلق داشت. نویسندگان دائرةالمعارف یهود، نام طایفه فوق را به واژه "قین"، به معنای "آهنگر"، منتسب می‌کنند و آنان را یک گروه حرفه‌ای از آهنگران کوچ‌نشین می‌دانند.[237] حال آنکه در عهد عتیق اشاره‌ای به تعلق شعیب به حرفه آهنگری مندرج نیست؛ به عکس او چادرنشینی متمکن و �کاهن مدیان�، یعنی شیخ طایفه خود در منطقه فوق، توصیف شده است.[238] به علاوه، توجه کنیم که در نیمه اول هزاره دوم پیش از میلاد در اسناد مصری از شهر "قنات" به عنوان "قین"[239] و "قانو"[240] نام برده شده است.[241] مجموعه این دلایل، و نیز یکسانی فرهنگ و عقاید دینی قینی‌ها و رکابیان، نشان می‌دهد که این دو طایفه کوچ‌نشین خویشاوند و از مردم شهر قنات‌ و همان طایفه شعیب‌اند. شهر دارالقنوات امروزه از مراکز دروزی‌های سوریه است و می‌دانیم که دروزی‌ها برای شعیب پیامبر جایگاهی ویژه قایل‌اند.[242] این امر نیز نشانه دیگری است از تعلق طایفه قینی به شهر قنات. امروزه برخی محققین، چون اشتاد،[243] معتقدند که یکتاپرستی در آغاز در میان طایفه شعیب رواج داشت و موسی (ع) با این آئین در میان طایفه همسرش آشنا شد.[244]

دائرةالمعارف یهود انتساب ایلیاء نبی به قینی‌ها و رکابیان را رد می‌کند و تنها دلیلی که اقامه می‌کند رهبری ایلیا بر یک �جنبش مردمی� در سرزمین بنی‌اسرائیل است.[245] این نگرش آشکارا صبغه نژادگرایانه دارد. برای مورخین یهودی دشوار است که ظهور یک "پیامبر بیگانه" را در میان بنی‌اسرائیل و پیروی توده‌های مردم از او را بپذیرند. آنان فراموش کرده‌اند که در همین زمان حکمرانان واقعی بنی‌اسرائیل دو زن فنیقی (ایزابل و عتلیا) بودند.

اگر بدانیم که اخیاء شیلونی و ایلیاء نبی از مردمی جز بنی‌اسرائیل بودند، مردم شیلو و طوایف قینی و رکابی را به عنوان مدافعان سرسخت و احیاء‌گران یکتاپرستی موسوی بشناسیم، و نیز بدانیم که مردم طایفه شعیب پیش از بنی‌اسرائیل یکتاپرست بودند، تصویری که یهودیان از "یهوه" به عنوان مخلوق فرهنگ "ممتاز" و "یگانه" خود ساخته‌اند تمام و کمال فرومی‌ریزد. دیرزمانی است که یهودیان بر خدا و بندگان خدا به خاطر "ابداع" آئین یکتاپرستی منت نهاده‌اند. حال آنکه اینان نخستین یکتاپرستان گیتی نبودند و آنگاه که به این آئین گرویدند، برای خدای یگانه معبدها و نمادهای طلایی به پا کردند، او را در ردیف بعل، خدای بزرگ همسایگان فنیقی، جای دادند و به داشتن خدای انحصاری قوم خود بالیدند. و سرانجام، خدای یگانه را به موجودی بدل کردند که چون پیرزنان جادوگر جز نثار نفرین‌های شوم و پیشگویی کیفرهای هولناک برای دشمنان اشرافیت قبیله یهودا کاری ندارد. بیهوده نیست که در میان یهودیان مصلحینی مردمی چون اخیا و ایلیا و ارمیا نمی‌یابیم و "پیامبرانی" که از ایشان سراغ داریم، چون ناتان و حزقیال، همه از جنس "پیامبران درباری‌"‌اند؛ همانانی که ارمیا ایشان را �پیامبران دروغین� [246] خوانده است.

آنچه پیوند ایلیا را با رکابیان بیشتر آشکار می‌کند، حضور فعال این طایفه در انقلاب ایلیاء نبی است؛ تا بدانجا که در جریان تخریب معابد بعل در سامریه و کشتار خاندان عمری و داوودی یکی از آنان را، به‏ نام یوناداب (جندب) بن رکاب،[247] در کنار ییهو، سرکرده قیام، می‌یابیم.[248]

در سده‌های پسین نیز رکابیان در حوالی بیت‌المقدس سکونت دارند؛ جامعه‌ای متمایز از بنی‌اسرائیل را تشکیل می‌دهند و برخلاف ایشان از نوشیدن شراب به شدت پرهیز می‌کنند. کمی پیش از اشغال بیت‌المقدس به دست بخت‌النصر، خداوند از ارمیا می‌خواهد که، برای آزمایش ایشان و ارائه نمونه‌ای صالح به یهودیان، رکابیان را به نوشیدن شراب ترغیب کند. ارمیا آنان را به خانه نگهبان معبد سلیمان دعوت می‌کند، کوزه‌های پر از شراب در برابرشان می‌نهد و دعوت به نوشیدن می‌کند. آنان نمی‌نوشند و چنین پاسخ می‌دهند:

شراب نمی‌نوشیم زیرا که پدر ما یوناداب بن رکاب ما را وصیت نموده گفت که شما و پسران شما ابداً شراب ننوشید، و خانه‌ها بنا مکنید و کشت منمایید و تاکستا‌ن‌ها غرس مکنید و آنها را نداشته باشید بلکه تمامی روزهای خود را در خیمه‌ها ساکن شوید تا روزهای بسیار بر زمینی که شما در آن غریب هستید زنده بمانید.[249]

ایلیاء نبی شبانی چادرنشین بود؛ روزی در اردن سکونت داشت و روز دیگر در حوالی صیدا. زندگی زاهدانه‏ ای داشت. یاور مستمندان بود و مردم او را �مرد خدا� می‌دانستند.[250] در روایات عهد عتیق، بر خلاف رویه متعارف، هیچ اشاره‌ای به نام پدر، تبار و پیوند او با قبایل بنی‌اسرائیل نشده است.

ایلیا، به فرمان خداوند، دعوت خود را آشکار کرد. مردم به او گرویدند و در شورشی بزرگ، به دستور ایلیا، 850 تن از "پیامبران" بعل و اشرا[251] را به قتل رسانیدند.[252] اخاب، که در این روایت شخصیتی متزلزل دارد، هراسان ماجرا را به ایزابل خبر داد و ملکه فنیقی دستور قتل ایلیا را صادر کرد. ایلیا برای نجات جان خود به بیابان‌ها پناه برد تا سرانجام در مغاره‌ای کلام خدا بر او نازل شد. در این مکاشفه، ایلیا خداوند را �خدای لشکرها� (رب الجنود)[253] می‌خواند که تعبیری کاملاً نو در روایات عهد عتیق است و بیانگر رسالت انقلابی ایلیا.[254] خداوند به او دستور می‌دهد که سه تن را برای انهدام خاندان اخاب و احیاء یکتاپرستی موسوی در میان بنی‌اسرائیل به یاری طلبد: حزائیل، ییهو بن نمشی و الیشع بن شافاط.[255]

حزائیل[256] از سرداران آرامی دمشق است. او کمی پس از این ماجرا، با مرگ بن‌حدد دوم، شاه سوریه (843-798) می‌شود. نقش آرامی‌ها در این سناریو هم بیانگر پیوندهای آرامی ایلیاست و هم بیانگر این امر که مردم بنی‌اسرائیل آرامیان دمشق را قومی بیگانه نمی‌شناختند. ییهو بن نمشی[257] از سرداران بنی‌اسرائیل است و الیشع بن شافاط[258] برزگری است ساده از مردم اردن. الیشع، که پس از دیدار با ایلیا به خدمتگزار او بدل می‌شود،[259] همان پیامبری است که پس از درگذشت ایلیا در رأس پیروانش قرار می‌گیرد و جنبش او را تداوم می‌بخشد.[260] الیشع (الیسع) از پیامبرانی است که نام ایشان در قرآن کریم ذکر شده است.[261] درباره تبار الیسع و پیوند او با قبایل بنی‌اسرائیل نیز، چون ایلیا، هیچ اشاره‌ای در روایات عهد عتیق مندرج نیست.

جنبش این پیامبر شورشی تنها علیه سلطه خاندان عمری بر دولت افرائیم نیست. ایلیا به مبارزه علیه شاه یهودیان نیز برخاست زیرا �خدای پدران خود را ترک کرده�، بتخانه ساخته و �ساکنان اورشلیم را به زنا کردن ترغیب می‌نمود.�[262] ایلیا در نامه‌ای به شاه یهود چنین نوشت:

به طریق پادشاهان اسرائیل رفتار نموده، یهودا و ساکنین اورشلیم را اغوا نمودی که موافق زناکاری خاندان اخاب مرتکب زنا بشوند و برادران خویش را نیز... به قتل رسانیدی. همانا خداوند قومت و پسرانت و زنانت و تمامی اموالت را به بلای عظیم مبتلا خواهد ساخت.[263]

سرانجام، در سال 842، در زمان سلطنت یهورام بن اخاب بن عمری در دولت افرائیم (851-842) و اخزیا[264] بن یهورام بن یهوشافاط در دولت یهود (841-842) انقلاب آغاز شد. اخزیا، شاه یهود، پسر عتلیا و نوه ایزابل است و داماد خاندان اخاب.[265] و یهورام، شاه افرائیم، دایی و احتمالا پدر زن اوست.

قیام با ابلاغ پیام الیسع، که اکنون با درگذشت ایلیا در رأس توده انبوه پیروان او جای دارد، به ییهو بن نمشی، سردار بنی‌اسرائیل، آغاز می‌شود. الیسع او را به پادشاهی بنی‌اسرائیل منصوب می‌کند و حکم قتل خاندان اخاب را صادر می‌نماید. این در زمانی است که دولت‌های بنی‌اسرائیل، به دعوت الیسع، هدف تهاجم حزائیل، شاه جدید آرامی، قرار گرفته‌اند. ییهو به محل استقرار دو شاه افرائیم و یهود می‌رود و هر دو را به قتل می‌رساند؛ سپس به کاخ ییلاقی ایزابل می‌شتابد و او را نیز می‌کشد. آنگاه به‌همراه یوناداب بن رکاب، رهبر طایفه رکابی، رهسپار سامریه می‌شود.

و چون از آنجا روانه شد، به یوناداب بن رکاب که به استقبال او می‌آمد برخورد و او را تحیت نموده گفت که آیا دل تو راست است مثل دل من با دل تو؟ یوناداب جواب داد که راست است. گفت اگر هست دست خود را به من بده. پس دست خود را به او داد و او وی را نزد خود به عرابه برکشید. و گفت همراه من بیا و غیرتی را که برای خداوند دارم ببین.[266]

ییهو در سامریه تمامی اعضای خاندان عمری و بزرگان و کاهنان شهر و تمامی بعل‌پرستان و نیز 42 تن از اعضای خاندان سلطنتی یهود (خاندان داوودی) را که در سامریه بودند به قتل می‌رساند. آنگاه، به‌همراه یوناداب رکابی به معبد بعل می‌رود، بت‌ها را می‌شکند و معبد را به مزبله بدل می‌کند. �پس ییهو اثر بعل را از اسرائیل نابود ساخت.�[267] این سرآغاز حکومت 28 ساله ییهو بن نمشی (841-814) بر دولت افرائیم است.

این داستان انقلابی است که با پیامبری ایلیاء نبی آغاز شد و با قیام ییهو بن نمشی، تخریب معابد پرستش بعل و کشتار خاندان عمری و بخش مهمی از اعضای خاندان داوودی به پایان رسید. معهذا، در اینجا نیز، چون ماجرای پیامبری اخیاء شیلونی و قیام یربعام بن نبط و خاندان یوسف علیه اشرافیت یهود، تنها با یک روایت سروکار نداریم. روایت دومی، که آشکارا متأخر بر روایت پیشین است، بلافاصله آغاز می‌شود و ییهو و خاندان او "گنهکار" قلم می‌روند.

ییهو هرچند به فرمان ایلیا و الیسع یکتاپرستی موسوی را احیاء کرد و سرزمین اسباط ده‌گانه شمالی را از بت‌پرستی کنعانی پاک نمود، چنانکه هیچگاه بعل‌پرستی به سرزمین قبایل شمالی بازنگشت،[268] معهذا بر �گناه یربعام بن نبط� باقی ماند.[269] تمامی شاهان بعدی افرائیم همچنان آلوده به �گناه یربعام بن نبط�‌اند؛ "شیطان بزرگی" که �اسرائیل را مرتکب گناه ساخت.�[270]

این گناه بزرگ، که سرزمین قبایل شمالی را تا زمان انهدام خونین آن به دست امپراتوری آشور همچنان آماج نفرین قرار می‌دهد، چیزی نیست جز تداوم استقلال و عدم تمکین به اشرافیت یهود. فساد، بی عدالتی و بت‌پرستی بخشودنی است، چنانکه خاندان داوود در بیت‌المقدس هماره به آن اشتغال دارد و هیچگاه به نابودی کامل تهدید نمی‌شود، ولی گناهی که خاندان یوسف بنیانگذار آن بود نابخشودنی است.

نگرش دائرةالمعارف یهود به شخصیت ایلیاء نبی نیز، چون اخیاء شیلونی، منفی است. طبق این تصویر، یکتاپرستی[271] در جوهره خود ملازم با عدم تسامح دینی است برخلاف چندگانه پرستی[272] که هیچگاه در ذات خویش مخالفتی با تنوع پرستش نداشته و هماره حضور مشرب‌های دینی مختلف را، دوش به دوش هم، تحمل کرده است.[273]

نویسندگان دائرةالمعارف یهود بر مایه‌های ستم و فساد و بی‌عدالتی اجتماعی در دولت‌های آن زمان بنی‌اسرائیل، چون بی‌قانونی و قساوت ایزابل در تملک اراضی نابط یزرعیلی[274] و قتل او[275] چشم می‌پوشند. آنان توجه نمی‌کنند که هم در پیامبری اخیاء شیلونی و قیام خاندان یوسف علیه دولت یهود و هم در پیامبری ایلیاء نبی و قیام ییهو علیه خاندان‏های سلطنتی عمری و داوودی، رواج بت‌پرستی فنیقی تنها به معنی اشاعه یک عقیده دینی نیست؛ بلکه ملازم است با رواج گسترده فساد و ستم اجتماعی. درونمایه اصلی ماجرا، آزادی یا عدم آزادی پرستش دینی نیست؛ تحمیل خونین بعل‌پرستی است از طریق قتل عام گروه گروه "پیامبران".

نویسندگان دائرةالمعارف یهود، که سخت با ایزابل و "همسایگان فنیقی" همدلی نشان می‌دهند، ایلیاء نبی را "افراط‌گرایی" می‌خوانند که �به شکلی غیرمشروط مخالف هر گونه پرستش، بجز یهوه، بود.� به ‏زعم آنان، ایزابل مخالفتی با پرستش خدای یگانه نداشت؛ به عکس، این ایلیا بود که سرسختانه با آئین و عقاید دینی همسایگان (فنیقی) مخالفت می‌کرد. لذا، خاندان سلطنتی با تبلیغات او مخالفت کرد زیرا سیاستش گسترش پیوندهای اقتصادی با همسایگان، به‏ویژه با صور، بود.

اخاب به عقاید دینی مردم خود وفادار بود ولی ضرری نمی‌دید که نسبت به دین مردم صور با تساهل برخورد کند و برای محافل نزدیک به ملکه ایزابل مکانی برای پرستش در سامریه به پا کند. ولی ایلیا... بر آن بود که رسالت تاریخی مردمش حفظ پرستش دینی ناب در درون مرزهای خویش و به رسمیت نشناختن سایر خدایان است... به فرمان ایلیا مردمی تحریک شده حمله بردند و پیامبران بعل را کشتند. شاه [اخاب] هیچ مخالفتی با اقدام ایلیا نشان نداد... ولی ملکه ایزابل از کشتار پیامبران بعل به خشم آمد و جنگی خونین را علیه ایلیا و پیروانش آغاز کرد... ایلیا مجبور شد به بیابان بگریزد زیرا مردم از او حمایت نکردند... در آنجا، مانند ماجرای موسی در کوه سینا، خدا بر او ظاهر شد... و از آنجا که مردم در جنگ با ایزابل از او حمایت نمی‌کردند... حزائیل، شاه بعدی سوریه، ییهو، شاه بعدی اسرائیل، و الیسع، جانشین ایلیا، به عنوان ابزارهای کیفر الهی تعیین شدند.[276]

حیرت‌انگیز است ولی باور کنیم که اسطوره‌های عهد عتیق به گذشته‌های دور تعلق ندارد؛ پدیده‌ای کاملاً زنده است. این همان مأخذی است که پیشتر از یربعام بن نبط تصویری منفی به دست می‌داد زیرا، بر اساس اتهام راویان یهودی عهد عتیق، در سامریه بت‌خانه به پا کرده بود. به راستی چرا در اتهامی مشابه یربعام محکوم است و اخاب مورد دفاعی سخت قرار می‌گیرد؟ کشف این راز دشوار نیست. "یهوه" بهانه‌ای بیش نیست و تنها ملاک جانبداری، حتی تا به امروز، رابطه با الیگارشی یهودی است. یربعام و خاندان یوسف محکوم‌اند زیرا بر این کانون شوریدند و اخاب و خاندان عمری مقبول‌اند زیرا پیوندی استوار با این الیگارشی داشتند. این شیوه نگرش کاملا جانبدارانه بیانگر حضور زنده اسطوره‌ای است سه هزار ساله که روح و مایه حیات خویش را از نژادپرستی یهودی می‌گیرد.

پس از انقلاب سامریه و قتل اخزیا، شاه یهود، در بیت‌المقدس نیز حوادثی خونین رخ داد. عتلیا، مادر اخزیا، به کودتا دست زد و با کشتار سایر اعضای خاندان داوودی، جز یک کودک که به ‏وسیله زنی پنهان شد، قدرت را بطور کامل به دست گرفت. عتلیا شش سال با اقتدار تمام بر دولت یهود حکومت کرد و سپس، محتملا به دلیل اقتدار بیش از حد کاهنان فنیقی در دربارش، با مقابله کاهنان یهودی مواجه شد. سرانجام، آنان در کودتایی سنجیده عتلیا را به قتل رسانیدند و تنها بازمانده خاندان داوود را به سلطنت نشاندند.[277]

در سده هفدهم، داستان عتلیا در هنر و ادبیات جدید اروپا بازتاب وسیع داشت. ژان راسین[278] تراژدی معروف خود به ‏نام عطلیه (1691) را نوشت، قطعات معروفی به همین نام تصنیف شد و آنتوان کویپل[279] تابلوی معروف رنگ و روغن خود را به ‏نام "سقوط عتلیا" (1692) کشید که در موزه لوور پاریس نگهداری می‌شود. مضمون تمامی این آثار ستایش از خاندان داوود است.[280]

زنده باشید تا بعد.

37. Haran

38. سفر پیدایش، 11/ 26-31؛ 12/ 1-2.

39. همان مأخذ، 16/ 12؛ 17/ 20.

40. همان مأخذ، 25/ 17.

41. همان مأخذ، 25/ 18.

42. Kedar

43. Nebaioth

44. کتاب اشعیاء نبی، 60/ 5-7.

45. سفر پیدایش، 25/ 13-16؛ کتاب اول تواریخ ایام، 1/ 29-31.

46. Judaica, vol. 4, p. 913 ; Americana, vol. 3, p. 656 .

47. سفر پیدایش، 11/ 31.

48. Chaldea

49. Ashurnasirpal

50. Nabopolassar

51. Nebuchadnezzar

52. Americana, vol. 6, p. 245; Judaica, vol. 5, p . 330.

53. ابن هشام، سیرت رسول الله، ترجمه رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانی، تهران: خوارزمی، چاپ اول، 1360، ج 1، ص 21.

54. Adbeel

55. Hadad

56. Dumah

57. Massa

58. Tema

59. Judaica, vol. 9, p. 89 .

60. سفر پیدایش، 29/ 35.

61. wahd

62. ibid, vol. 10, p. 326 .

63. Ben-Hadad

64. این نقش سنگی در موزه ملی سوریه نگهداری می شود. تصویر آن در جودائیکا، ج 4، ص 516 مندرج است.

65. ibid , vol. 4, p. 515 .

66. Nabat, Nebat, Naboth, Nebaioth

67. symbolic

68. Mythology

69. Ahijah the Shilonite

70. کتاب دوم پادشاهان، 14/ 1.

71. Petra

72. American, vol. 21, p . 815.

73. بنگرید به: کتاب اول پادشاهان، باب 21.

74. سفر پیدایش، 17/ 19.

75. همان مأخذ، 32/ 29.

76. همان مأخذ، 35/ 10-11.

77. همان مأخذ، 33/ 20.

78. Reuben

79. Simeon

80. Levi

81. Judah,Yehuda

82. Issachar

83. Zebulun

84. Dan

85. Naphtali

86. Gad

87. Asher

88. Manasseh

89. Ephraim

90. Benjamin

91. Joseph

92. سفر خروج، 1/ 7.

93. بنگرید به: Judaica, vol.10, p. 332

94. سفر پیدایش، 38/ 14-30؛ 46/ 12.

95. همان مأخذ، 49/ 8-10.

96. احمد بن محمد بن زید طوسی، قصه یوسف (الجامع الستین للطایف البساتین)، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم، 1367، صص 142-143.

97. همان مأخذ، ص 601.

98. همان مأخذ، ص 611.

99. بقره، 40-96، 140-141، 174-175؛ آل عمران، 187؛ نساء ، 155، 161؛ مائده، 64، 82؛ مجادله، 19.

100. برای نمونه بنگرید به: میبدی، همان مأخذ، ج 1، ص 166.

101. همان مأخذ، ص 208.

102. همان مأخذ، ص 650.

 

103. Thutmosis

104. Ben-Sasson, ibid, pp . 13-14.

105. سفر خروج، 3/ 8.

106. Tyre

107. Sidon

108. Hiram

109. Raphael Patai, Canaan , Americana, vol . 5, p. 311 .

110. Saul

111. Jesse

112. کتاب اول سموئیل، 11/ 8.

113. Psusennes

114. Achish

115. Hebron

116. کتاب دوم سموئیل، 5/ 4-5؛ کتاب اول پادشاهان، 2/ 11.

117. تاریخ های فوق همه قراردادی است و بر مبنای داده های عهد عتیق به دست آمده است. برای نمونه، جودائیکا دوران سلطنت چهل ساله داوود را سال های1010-970 پیش از میلاد می داند.( Judaica, vol. 5, p. 1318)

118. Absalom

119. کتاب دوم سموئیل، 15/ 13.

120. همان مأخذ، 18/ 7.

121. همان مأخذ، 19/ 5.

122. همان مأخذ، 19/ 41-43.

123. Sexual Promiscuity

124. ابراهیم در زمان ورود به مصر، همسرش، سارا، را خواهر خود خواند تا برایش �خیریت شود.� درباریان فرعون از زیبایی این زن مسافر باخبر شدند و او را به کاخ فرعون بردند. بدینسان، این �آرامی آواره� صاحب �میش ها و گاوان و حماران و غلامان و کنیزان و ماده الاغان و شتران شد.� این منشاء ثروت بنی اسرائیل است. (سفر پیدایش، 12/ 11-20)

125. پس از نزول غضب الهی بر شهرهای سدوم و گومورا، لوط و دو دخترش در مغاره ای ساکن می شوند. دو دختر به پدر شراب می نوشانند و شبانه، بدون اطلاع وی، با او همخوابه می شوند. حاصل این زنای با محارم دو پسر است؛ یکی نیای موآبیان است و دیگری نیای بنی عمون. (سفر پیدایش، 19/ 30-38)

126. Ruth

127. Naomi

128. Boaz

129. کتاب روت، باب های اول تا چهارم.

130. Shekhinah

131. Melekh

132. Mashiah

133. کتاب دوم سموئیل، 21/ 4-9.

134. همان مأخذ، 15/ 16.

135. همان مأخذ، 12/ 8.

136. همان مأخذ، 20/ 3.

137. Bath-Sheba

138. Uriah the Hittite

139. همان مأخذ، باب 11.

140. همان مأخذ، 12/ 24.

141. همان مأخذ، 13/ 1-17.

142. همان مأخذ، 16/ 23..

143. کتاب اول پادشاهان، 11/ 3-4.

144. Rameses

145. Sea Peoples in Canaan

146. Ben-Sasson, ibid, p. 26 .

147. واژه فلسطین از واژه عبری پلشت ( Pelesht ) ریشه گرفته و به معنای انسان حقیر و پست و نیز دشمن است. در دوران سلطه رومی ها، این سرزمین با این نام به یکی از ایالت های امپراتوری روم بدل شد. واژه فوق به همین معنا به زبان های اروپایی و فارسی راه یافته است. واژه های philistinus لاتین و philistin فرانسه و philistine انگلیسی و پلشت و پلشتی فارسی به همین معناست.

148. Rehoboam

149. Jeroboam ibn Nebat

150. Hiram Abif

151. کتاب اول پادشاهان، 7/ 14؛ کتاب دوم تواریخ ایام، 2/ 14.

152. کتاب دوم تواریخ ایام، باب دوم. (حیرام در زبان عبری به معنای نجیب زاده است.)

153. Baal Shemem

154. Golden Calf

155. Judaica, vol. 7, p. 711 .

156. ibid, vol. 8, p . 501.

157. Cherubim

158. کتاب اول پادشاهان، 6/ 22-28؛ کتاب دوم تواریخ ایام، 3/ 10-13.

159. ibid, vol. 7, p. 711 .

160. Melkom

161. Melkart

162. بنگرید به تصویر کروبی به دست آمده از کاخ اخاب در شهر سامریه مندرج در: Judaica, vol. 5, p. 397 .

163. ibid , vol. 4, pp. 5-6 .

164. بنگرید به:

Albert G. Mackey, Encyclopedia of Freemasonry, New York: Macoy Publishing and Masonic Supply Company, 1966 , vol. 1, pp. 457-459 .

 

165. کتاب اول پادشاهان، 11/ 26-27.

166. همان مأخذ، 11/ 28.

167. همان مأخذ، 11/ 31؛ 12/ 15.

168. همان مأخذ، 11/ 29-33.

169. Shechem

170. همان مأخذ، 12/ 1-14.

171. همان مأخذ، 12/ 16-20.

172. Ben-Sasson, ibid, p. 111 .

173. بنگرید به: کتاب اشعیاء نبی، 7/ 5، 8، 9، 17؛ کتاب ارمیاء نبی، 31/ 18، 20.

174. کتاب اشعیاء نبی، 7/ 17.

175. همان مأخذ، 11/ 13.

176. امنون نتصر، پادیاوند، لوس آنجلس: مزدا، 1996، ج 1، ص 7.

177. سفر پیدایش، 48/ 78.

178. کتاب اول پادشاهان، 15/ 31.

179. کتاب دوم پادشاهان، 23/ 28.

180. ibid, p. 164 .

181. کتاب دوم تواریخ ایام، 9/ 29؛ 12/ 15؛ 13/ 22.

182. کتاب اول پادشاهان، 12/ 18.

183. همان مأخذ، 12/ 21-24.

184. همان مأخذ، 14/ 30.

185. Abijam ( Abijah )

186. کتاب دوم تواریخ ایام، 13/ 14-20.

187. کتاب اول پادشاهان، 12/ 26-30.

188. بنگرید به: کتاب اول پادشاهان، باب 13.

189. کتاب دوم تواریخ ایام، 13/ 4-12.

190. کتاب اول پادشاهان، 22/ 52.

191. همان مأخذ، 14/ 10-15.

192. همان مأخذ، 14/ 22-24.

193. از جمله بنگرید به: Ben-Sasson, ibid, pp . 110-138

194. Judaica, vol. 2, p. 459 .

195. ibid, vol. 9, pp . 1372-1373.

196. Baasha

197. کتاب اول پادشاهان، 15/ 27-29.

198. Asa

199. همان مأخذ، 15/ 32.

200. کتاب اول پادشاهان، 15/ 18-20؛ کتاب دوم تواریخ ایام، باب 16.

201. Zimri

202. کتاب اول پادشاهان، 16/ 9-13.

203. همان مأخذ، 16/ 16-23.

204. Bet Omri

205. روشن نیست عمری به کدام قبیله بنی اسرائیل تعلق دارد. قطعاً از خاندان یوسف، یعنی سران قبایل افرائیم و مناسه، نیست؛ زیرا پیشتر خبر قتل عام و انهدام کامل این خاندان را شنیده ایم.

206. بنگرید به : Judaica, vol. 3, pp. 305-306

207. Shemer

208. Samaria (Shomron )

209. همان مأخد، 16/ 24.

210. Ahab

211. Jezebel

212. همان مأخذ، 16/ 31-33.

قرآن کریم سرآغاز آئین پرستش گوساله طلایی در بنی اسرائیل را از فردی به نام سامری می داند؛ زمانی که موسی برای دریافت وحی به کوه طور رفت، سامری از غیبت او بهره جست و این بت جدید را ساخت. نام سامری سه بار در قرآن آمده است. (طه، 85، 87، 95) در عهد عتیق (سفر خروج) این ماجرا به هارون، برادر موسی، نسبت داده شده است.

213. Jehoshapat

214. Jehoram

215. Athaliah

در روایات عهد عتیق عتلیا خواهر اخاب نیز خوانده شده است.

216. Ashurnasirpal II

217. Shalmaneser III

218. Ben-Sasson, ibid, p. 121 .

219. �و یهوشافاط دولت و حشمت عظیمی داشت.� (کتاب دوم تواریخ ایام، 18/ 1؛ و نیز بنگرید به باب 17)

220. کتاب اول پادشاهان، 20/ 1-4.

221. همان مأخذ، 21/ 25-26.

222. کتاب دوم تواریخ ایام، 21/ 6-11.

223. کتاب اول پادشاهان، 18/ 4، 13.

224. Prophetic Movement

225. الصافات، 123-132.

226. "Elijah the Tishbite of the inhabitants of Gilead."

227. کتاب اول پادشاهان، 17/ 1.

228. بنگرید به: . Judaica, vol. 7, pp. 569-571 .

229. در دائرةالمعارف یهود‌ نامی از این محل مندرج نیست. هاکس آمریکایی محتمل می‌‏داند استیب یا لستیب کنونی باشد در 10 مایلی شرق اردن و در میان تل‏های جلعاد. (مستر هاکس آمریکایی، قاموس کتاب مقدس، بیروت: مطبعه آمریکایی، 1928، ص 357)

230. Rechabite

231. Ken

232. Judaica, vol. 6, p. 632.

233. Kenath

234. Hauran

235. کتاب اول تواریخ ایام، 2/ 55؛ Judaica, vol. 10, pp. 905-906

236. Jethro

237. ibid, vol. 10, p. 906.

238. بنگرید به: سفر خروج، 2/ 16؛ 3/ 1.

239. Qen

240. Qanu

241. ibid, vol. 10, p. 905.

242. ibid, pp. 20, 906.

243. B. Stade

244. ibid, p. 906.

245. ibid, vol. 6, p. 633.

246. بنگرید به: کتاب ارمیاء نبی، باب‌ 28.

247. Jonadab ibn Rochab

248. کتاب دوم پادشاهان، 10/ 15-27.

"یوناداب" قرائت عبری نام فوق است. شکل دیگر قرائت آن "جُندب" است و در این قرائت نامی کاملا عربی است.

249. کتاب ارمیاء نبی، باب 35.

250. بنگرید به: کتاب اول پادشاهان، باب 17.

251. اشرا یا "اشیریم" (Asherah) الهه باروری در نزد مردم صیدا بود که ایزابل پرستش آن را در سرزمین‏های افرائیم و یهود رواج داد و معابد آن را به پا کرد.

252. در روایات عهد عتیق، عنوان "نبی" به مدعیان پیامبری در آئین‌های بعل‌پرستی نیز اطلاق می‌شود. بنگرید به: کتاب اول پادشاهان، باب 18.

253. " I have been moved by zeal for the Lord, the God of Hosts."

254. کتاب اول پادشاهان، 19/ 10، 14.

255. همان مأخذ، 19/ 15-16.

256. Hazael

257. Jehu ibn Nimshi

258. Elishah ibn Shaphat

259. همان مأخذ، 19/ 19-21.

260. کتاب دوم پادشاهان، باب 2.

261. انعام، 86؛ ص، 48.

262. کتاب دوم تواریخ ایام، 21/ 11-12.

263. همان مأخذ، 21/ 12-14.

264. Ahaziah

265. کتاب دوم پادشاهان، 8/ 27.

266. همان مأخذ، 10/ 15-16.

267. همان مأخذ، 10/ 27.

268. همان مأخذ، 10/ 28.

269. همان مأخذ، 10/ 31.

270. بنگرید به: کتاب دوم پادشاهان، 14/ 24؛ 15/ 9؛ 15/ 18؛ 15/ 24؛ 15/ 28.

271. Monotheism

272. Polytheism

273. Judaica, vol. 6, p. 633.

274. Naboth the Jezreel

275. بنگرید به: کتاب اول پادشاهان، باب 21.

276. ibid, pp. 633-634.

277. کتاب دوم پادشاهان، باب 11؛ کتاب دوم تواریخ ایام، باب‌های 22-23.

278. Jean Racine

279. Antoine Coypel

280. بنگرید به:Judaica, vol. 3, p. 815 .

 

 

سه شنبه 16 فروردین 1390 - 12:51:42 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم